چند روزیه فکرم مشغولِ
نمیدونستم کاری که داریم میکنیم تا کجا باید ادامه بدیم
همه مون ناراحتیم واسه از دست دادن شیرزاد عزیز
هرجامیریم قالب وبلاگها مشکی شدن
متنها هم پر از غمه
هر چی عزاداری کنیم بازم کمه
همه تو دلمون میگیم چکار کنیم که مریم بانو آروم بشه؟
پیش خودم میگفتم اینکاری که ما میکنیم مریم بانو رو آروم میکنه؟
جوابم رو نمیدونستم تا اینکه کامنتشون رو تو پست کیامهر خوندم
از تک تکتون بخاطر همراهی و همدلی و همزبونیاتون ممنونم
دوستای عزیزم از شیرزاذم ممنونم که منو به دنیای شما
راه داد که این روزا زیر این بار سنگین ر وشونه هام له
نشم و از شما ممنونم که منو با جون و دل پذیرفتید و
معنای تازه ای از عشق و رفاقت و محبتو که تابحال ندیده
و نچشیده بودم رو بهم یاد دادید
بخدا تا عمر دارم مهربونیاتونو یادم نمیره و از خدا میخوام
فرصت جبرانشو تو روزای خوش زندگیتون بهم بده
دوستای خوبم دست همگیتونو میبوسم و ازتون میخوام
که بخاطر داداشتون شیرزاد و خواهرتون مریم همتون
رخت عزا رو از تنتون در بیارید و دوباره با انرژی و با همون
شادی قبلیتون که شیرزاد عاشقش بود به نوشتنون ادامه
بدید و اینو بدونید که شیرزاد از شادی و خوشحالی شما
انرژی میگرفت و میگیره
هر وقت یاد شیرزادتون افتادین بدونید که اونهم به یاد
شما و به عشق شماست
شیرزاد هر روز که پیشش میرم به شکل یه پرنده و
درست روی یه درخت میشینه و شروع به خوندن
میکنه و من مطمئنم که به شما میباله
به شما که مهربونی و حمایت رو یه معنای واقعی کلمه
به همه و بخصوص به من و شیرزاد نشون دادید
بخدا تو روزای خوشتون جبران میکنیم...........
قول میدیم
این قول یه مرده بنام شیرزاد
که منو جا گذاشت که بتونم محبتاتونو جبران کنم
ما بیصبرانه منتظر نوشته های شادو پرانرژیتون هستیم
دستتونو میبوسیم
دیگه واضح تر از این نمیشد تکلیفمون روشن بشه
مگه نه اینکه شیرزاد جونش رو واسه یه نفر دیگه فدا کرد؟
چرا؟
شاید یه دلیلش این بوده که نمیخواسته یه خانواده رو عزادار و غمگین ببینه
حالا به نظرتون از اینکه ما غمگینیم خوشحال میشه؟
میدونم راحت نمیشه با این موضوع کنار اومد
ولی باید اینکار رو بکنیم
از بزرگای بلاگستان عذرخواهی میکنم که این حرف رو زدم
بزرگتر از من زیاد بودن
این رو بزارید به حساب گستاخی بنده
سعی کنیم شیرزاد رو شاد کنیم
یادتون باشه به شیرزاد قول دادیم مراقب مریم بانو باشیم
پس بلند شید و یه کاری بکنید
میدونم این عزاداری ها واسه خودمونه
واسه اینه که چرا این دنیای بی وفا مردای خوبش رو زود میبره
واسه اینه که چرا قدر با هم بودن ها رو نمیدونیم
والا واسه مردی که بدون لحظه ای تردید مرگ رو به جون خرید که عزاداری نمی کنن
پس بنویسیم و یادمون نره درس شیرزاد عزیز رو
مریم بانو ما کاری نکردیم که شما بخواهید جبران کنید
شیرزاد عزیز مردونگی رو زنده کرد
ما هم اگه کوچکترین کاری کرده باشیم این بوده که گقتیم:
شاید مرد نباشیم ولی مردونگی رو میشناسیم
پی نوشت:شاید چند تا از پستهای قدیمم رو بزارم تا دوباره بنویسم
شاد مینویسم چون شیرزاد جونش رو داد تا غم نبینه
شاد مینویسم چون شیرزاد شادی رو دوست داره
خدا بیامرزدش.به نظر من کار درستی کردی
مرگ پایان کبوتر نیست......
سلام کوروش خان...
اینطوری خودتونم که بهشون نزدیک بودین کمتر اذیت میشین...ولی مطمئنا این مار به معنیه از یاد بردن شیرزاد خان نیسش...
خدابیامرزتش
چجوری فوت کرد این جوان رعنا؟
سخته آقا کورش...
من فقط تونستم قالب وبلاگمو عوض کنم.....راستش فکر میکنم خیلی طول میکشه تا اون روز بیاد که من ناخودآگاه آه نکشم...ناخودآگاه چشمام اشکی نشن...ناخودآگاه نرم تو فکر و خیال......طول میکشه تا اون روز که از ته دلم بخندم....که وانمود نکنم خوشحالم در حالیکه نیستم........زمان میبره....سخته...سخت.....
دست شما درد نکنه که به حرفای مریم بانو که واقعا شیر زنی برای خودش گوش میکنید!
مرسی منتظر پستای پر انرژی و شادتون میمونیم
۵۴۰۵۹
درست میگید.باید با دل تنگ کنار اومد بالاخره.
احسنت........من هم همینو میگم........خیلی خوبه که کم کم مسیرو بسمت زندگی کج کنیم.
سلامممم کوروش خان
موافقم ...کنار اومدن خیلی سخته مخصوصا برای مریم عزیز..
ولی با ادامه دادن به این نحو هم موافق نبودم ..نا خود آگاه خیلی از زنده های اطرافمون دچار ناراحتی میشن با زیاد دامنه دادن بعضی مسائل مهم اینه که خودش و خوبیهای یه رفته ی عزیز تو یادمون بمونه.. ولی نگفتم که باعث دلخوری کسی نشه..
و کامنت مریم عزیز رو هم خوندم تو وب کیامهر
ممنون بانوی دریادل
رفاقت رو هم می شناسین...
سلام نازنین...
پیشنهاد مریم بانو بزرگوارانه و مهربانانه و مناسب است...
ممنون که شما هم نقل اش کردید...
راستی مشتاق دیداریم رفیق...
امیدوارم هیچوقت یادمون نره این درس رو...
درس فداکاری و از خود گذشتن...
درس مردونگی گرفتن از یک مرررررررررد...
دروووووووووووووووود بر مریم عزیز که اینقدر خوب و مهربونه... ایشالله خدا تو تک تک مراحل زندگیش همراهش باشه
سلام داداشم من آپم .
بعد میام پست زیبات رو میخونم
پستت رو خوندم حق داری کورش خان یعنی درست گفتی تا کجا باید بریم؟؟؟
شدیداً شدیداً شدیداً منتظر پست شاد تون هستیم
آخییی چقدر دلم واسه این ایکون تنگ شده بود
راستی بهم مدیونی من 2 تا کامنت گذاشتم برات
..میشه یاد شیرزاد و شیرمردیاش بود..اما نه با آه و اشک و گریه !...
..میشه خاطره اش رو مدام زنده کرد و گفت و نوشت و شنید...اما نه با ماتم و عزا و غم !...
...باید همیشه یادش و خاطرش رو بین مون نگه داریم..با شور و حرکت و زندگی !..با تحسین و درودی همیشگی به راهش و فکرش !...
...مرسی کوروش خان..
زندگی جریان داره...
گفتنی ها رو گفتی و خوب هم گفتی ...
اما خواهشا حالا که یه مدته ننوشتی پست قدیمی نذار .....
به جون خودم سعی کنی میتونی بنویسیاا ... حالا طنز ننویس .... جدی بنویس تا یخت باز بشه
سلام
درسته
شاد نوشتن معنیش این نیست که ایشون رو از یاد بردیم
همیشه تو یاد و خاطر تک تک ما می مونن
روح شیرزاد عزیزمون شاد
آدمای خوب هیچوقت فراموش نمیشن
راس میگین ما باید زندگیمونو از سر بگیریم اینجوری رووح شیرزادخان هم راضی تره
حرفهای مریم خانم رو باید فصل الخطاب قرار داد.
والا کی داغ این درد از دلها پاک میشه؟
مریم عزیز دلش و روحش خیلی بزرگه .
سلام کورش جان
واقعا این بهترین حرفی بود که در تمام این مدت شنیده بودم،یا بهتره بگم خونده بودم...
میخواهم وقتی که می میرم باز هم زندگی کنی
میخواهم گوشهایت باز هم صدای باد را بشنوند
میخواهم به واسطه ات
عطر خوش دریا را که هر دو دوست میداشتیم استشمام کنم
و به قدم زدن به ساحلی که در آن گام برمیداشتیم ادامه دهم
تا با تو زنده باشم
تا در تو زنده باشم
میخواهم هر آنچه را دوست میداشتیم زندگی کنی
و تویی آنکه بیش از هر چیز دوست میداشتم...
واسه یه مرد که مشتاق مرگ بود که عزا نمیگیرن ...
جمله جالبی بود ...باور کن منم آروم شدم ...انگار بعد 63 روز یک آب سر بود ..یه کم خنک شدم ...
ممنون کوروش جان..
سلام کوروووووووووووووش
دلم باز شد یه ذره
خدا خیرت بده
ولی من واقعا نمی تونم بنویسم دستام خشک شده
سلام جناب تمدن...........ممنونم از همراهی تان در روزهای تلخی که داشتم.....چه خوبه که شیرزاد و مریم بانویش دوستانی مثل شما دارند....که این طور همراه وهمدل اند.....سایه تان مستدام....
همراه شیرزاد هم مثل خودش فوق العاده اس....
خدا واسه ی ما نگهش داره.
سلام.. بازم میگم روحش شاد.. بهت که گفتم کوروش شما ها باید مریم بانو رو امید و دلداری بدید..
درود بر شما
اگر علاقه دارید من در وبلاگم مطلب کوتاهی درباره ابزار گزینش درست انسان از دیدگاه زرتشت نوشتم لطفا اگر علاقه دارید آن مطلب را بخوانید و دیدگاهتان را بیان کنید.
با تشکر از شما دوست عزیز[گل]
سلام عرض شد قربان
صبح جمعتون بخیر
به قول شاعر:
نان را از من بگیر
خنده ات را نه ...
منم دوس ندارم اینجوری همه جا سوگ نامه اس،ناراحت کننده اس ولی با سانسور کردن حستم موافق نیستم
وقتی خبر فوتش رو شنیدم و توی آسمونی ها اسمش رو ثبت کردم خیلی غمگین شدم..با اینکه نمی شناختمش...از همینجا به همه ی دوستاش تسلیت می گم...و به مریم بانو....طلب صبر می کنم برای همه تون....فقط صبوری
کوروش جان
درسته که شیرزاد رفته ولی یاد و خاطره اش تا همیشه توی دل بچه ها زنده است چون مردی و مردونگی هیچ وقت فراموش شدنی نیست.
ار مریم گل هم برای مهربونی هاش سپاسگزارم و از ته دلم آرزو می کنم خدا بهش آرامش بده.