مجله مورد نظر رفته گل بچینه

   

من که سنی ندارم و تازه ۲۰ سالم تموم شده ولی تا جایی که شنیدم و دست مردم دیدم میگن ناز واسه عروسه 

مثلا وقتی میخواد داماد رو بدبخت کنه و بله رابگوید ناز میکنه و کلاس میزاره و

بعدشم زیرلفظی میگیره(خداییش تا حالا کسی رو دیدید که مثل داماد اینقدر در بدبخت کردن خودش مصر باشه؟)  

 

بعضیا کلا خیلی جوگیرن٬تا ازشون تعریف کنی فکر میکنن چی شده 

تا ۲ تا تعریف میکنی از پستشون دیگه خدا و پیغمبر رو نمیشناسن 

یکیش خود من٬وقتی ازم تعریف میکنن چند هفته ای اون پست رو میزارم بمونه و 

پست جدیدی نمینویسم تازه کامنتها رو هم جواب نمیدم 

 

 

 

یه سوال ازتون بپرسم: 

فرض کنید میرید دکه روزنامه فروشی و یه مجله ای رو میخوای بخری که هرهفته قراره چاپ بشه 

ولی میبینی این هفته چاپ نشده٬هفته بعد بجای شنبه٬سه شنبه چاپ شده 

هفته بعد مدیرمسئول زردآلو زیاد خورده گلاب به روتون رودل کرده مجله چاپ نمیشه 

هفته بعد موتوری ای که مجله رو پخش میکرده میره پیک پیتزا فروشی میشه و مجله ها رو میبره واسه تمیز کردنه شیشه های مغازه 

هفته بعد مجله چاپ میشه ولی چون دستگاه خراب بوده مجله سفید میاد بیرون 

هفته بعدش مطلب ندارن که چاپ کنن 

و هفته بعدش که دیگه امتحانات رسیده و همه کارمندا امتحان دارن  ورسما تعطیل

 

اینهمه صغری و کبرا چیدم تا این رو بگم: 

برید خط ۱۸ تا ۲۰ این پست رو با در نظر گرفتن بنام خدا بخونید(مدیونید اگه بیشتر بخونید.فقط ۱۸ تا۲۰-هرکی بیشتر بخونه خدا کنه وقتی داره با موتورش که ترکش یارش نشسته و داره میره چالوس تا هیزم بشکنه و کنار شومینه بشینه و... بین راه موتورش پنچر بشه)  

 

بابا دانشجوووووووووووووو 

بسه بیایید بنویسید به خدا همه فهمیدیم شما دانشجو هستید.از من که گذشته بقیه مجردها هم فعلا قصد ازدواج ندارن 

یه نگاه به تعداد  پستهای این دوستان بعد از این تاریخ بندازید: 

 

محمد.................    16 پست  

ریحانه.................   10 پست 

پوریا...................   12 پست (ایشون دو تا وبلاگ دارن)  

بهنام.................    6 پست

تیراژه.................    3  پست 

نیما...................    3  پست 

 

 

این دوستان مجموعا ۴۹ پست تو این مدت تعطیلی که داشتن درس میخوندن نوشتن حالا نمیشد چند تا از اون پستهای ...تون اونجا هم مینوشتید؟ 

من افتخار دادم و قبول کردم تا با مجلشون مصاحبه کنم بلکم یکم تعداد بازدیدهاشون بالا بره و دل چند تاجوون نشکنه ولی تا همه شناختنشون باز رفتن تو غار 

 شما قضاوت کنید دلیل ننوشتنشون تو مجله امتحاناته یا کمبود سوژه و عدم توانایی و احیانا اختلافات بین خودشون(چه حالی میده آتیش سوزوندن) 

یه سری نکات درباره این نویسندگان قابل ذکره که خدمتتون عرض میکنم: 

الزم به ذکر است اسم متهمین براساس حروف القبا میباشد و انگ رفاقت و رقابت و حسادت و دوستی و دشمنی و... به من نمیچسبه  

 

 

بهنام 

 

از این یکی واقعا باید ترسید 

زیاد نزدیکش نشید٬کله اش بوی قرمه سبزی میده و شعارهای  ia 30 سی میده  و دم به دقیقه هم عاشق میشه 

تازه خیلی هم به خودش بها میده.هر روز ساعت ۵ صبح همزمان با برآمدن خورشید عاشق 

دختری میشه که کاپشن قرمز داره ولی موقع صرف صبحانه متوجه میشود طرف دختر نبوده و اون اینطوری فکر میکرده پس،از این یکی فارغ و دم اذان ظهر عاشق دختری بلندبالا در صف اتوبوس میشه،همچین که میاد بهش پیشنهاد باشرمانه بده میبینه که ای داد بیداد اوشون با کسی قرار داشتن.حول و حوش ساعت ۵ عصر از تاثیرات این وقایع دچار افسردگی میشه و میره پیش روانشناس(البته از این روانشناس قهوه اسپرسویی ها نه-یه روانشناس درست حسابی) 

از بخت ایشان روانشناس خانوم از کار درمیاد و دوباره بهنام عاشق میشه و.... 

البته خیلی هم خوش شانسه.وقتی برای اولین بار تو عمرش اومد تهران اونقدر اتفاقات خوب واسش افتاد که واسه ما با اینهمه عمرمون یکیش هم اتفاق نیفتاده(رجوع شود به پست اخیر بهنام)

به زمین و زمان گیر میده از کارنامه داداشش بگیر تا پوستر توی دانشگاه  

هنوز نمیدونه باید از خقوق زنان حمایت کنه یا مردان.یه پست خانوما رو میبره بالا تو پست بعدی با کله میکوبونشون زمین

 

 

پوریا

 

ایشون که یه شمالی بسیار متعصب نسبت به تیم ملوانه و به اصطلاح انزلی چیه و به هیچ وجه نمیخواد بپذیره که بابا تیمشون باخته٬اینکه دیگه دست ما نیست 

آقا پوریا چون انرژی زیادی دارن و ۱وبلاگ جوابش رو نمیده ۱ وبلاگ دیگه هم زده و جریان زوج سازی رو اینجا هم رعایت کرده(به امید روزی که خودش هم مزدوج بشه صلوات) 

آقا پوریا کلا در مسیر سرکار گذاشتن جماعت بلاگستان قدم برمیداره 

میاد سر و صدا راه میندازه که بیایید این داستان من رو بخونید٬ما هم ساده میریم وقت عزیزمون رو میزاریم و چند تا قسمتش رو میخونیم٬یهو دیگه نمینویسه.هرچی هم ملت میگن بقیه اش چی شد؟میگه:هااااااااااااااااااا؟ 

خبر رسیده واسه مسابقه رقص تی وی پرشیا الان رفته سفر اروپا.تو هر قسمت مسابقه که ردش میکنن دنبال گروه راه میفته میره تو یه کشور دیگه و میگه الا و لله من رقصم خوبه و این خردادیان شاگرد من بوده و من باید دوباره شرکت کنم....طبق آخرین گزارشات پوریا در هلند دیده شده٬این رو گفتم تا حواسش باشه و بدونه تحت نظره و دست از پا خطا نکنه 

پوریا دارای کاملترین آلبوم عکس در کل بلاگرهای خاورمیانه و خاور کناره وخاور فوقانی و... میباشد.و میتونید با یه جستجوی کوچیک عکس ایشون رو از بدو تولد تا همین چند ساعت پیش ببینید.جدیدترین عکسش هم اینجوریه:پوریا در حالی که داره گوش فیل میخوره و هدفون تو گوششه داره میرقصه و مهمون ها رو تو هتل پذیرش میکنه تازه خارجکی هم حرف میزنه فکر میکنم مهمونا اسرائیلی شایدم فلسطینی باشن تازه رد نسکافه هم رو لباساش مشخصه(البته من نفهمیدم چی میگه ولی از شکل لب و لوچه اش مشخص بود که چیز خوبی نمیگه) 

پوریا جان چون هم رشته ای هستیم وارد یه سری مسائل نمیشم 

 

 

تیراژه بانو   

 

درباره ایشون باید بگم موجه ترین شخص این مجله هستن که کم آپ میکنن چه امتحان داشته باشن چه نداشته باشن.البته در مواقع امتحان بیشتر آپشون میاد 

تیراژه بانو در زمان امتحانات حضور فعالی در کامنتدونی ها و چت روم ها دارن 

گفته میشود بقدری در تایپ کردن سریع هستن که دوستان نزدیکشون به ایشون میگن دستغیب 

آخه موقع تایپ کردن بعلت سرعت بالا دستشون دیده نمیشه 

شمایی که استمداد دعا میکنی برای امتحاناتتون از بلاگرها باید بگم راهش این نیست٬چند روز واقعا تعطیل کن و از دل و جون بشین درست رو بخون تا ۲ روز دیگه نیایی اینجا گریه و زاری راه بندازی و پشت سر استادا صفحه بزاری که استادا بدن و نمره نمیدن و قص علیهذا  

ایشون اونقدر باکلاس هستن که عنوان پستهاشون رو تا 10 سال آینده اعلام کردن و قراره تاریخ و ساعت دقیقش  رو هم بگه و احتمالا بلیط فروشی هم داره  

علاقه زیادی به این داره که تعداد کامنتهاش زیاد باشه البته به کامنت های بیابانی بیشتر از کامنتهای خیابانی علاقه دارن 

در پستهاش معمولا از تعداد زیادی از بلاگرها یاد میکنند و مراسم تقدیر و تشکر راه میندازن.تشریف بیارید وبشون شاید شما هم جایزه ای بردید 

راستی فعلا که ما را فرستاده دنبال نخود سیاه و میگه این او همان او هستش.کدوم؟؟؟؟یکی نیست بگه این مشکیه اون آبی

 

ریحانه بانو

 

اول گفتم به ۲ دلیل با ایشون شوخی نکنم: 

۱-طنزشون رو خیلی دوست دارم 

۲-یه چی میگه ضایع ام میکنه 

ولی بعدش گفتم نه من رسالتی به دوشمه که همانا ریختن پته این دهه نودی ها روی آبه.کم کاری نیست با این جماعت درافتادن (منظورم همه نویسندگان مجله بود)بالاخره چیزی از جنگ در راه خدا کم نداره 

ریحانه بانو کلا مشغول گیر دادن به همه چیز هستن و همه چی رو تحلیل روانشناسی میکنن. حتی غذا که میزارن جلوش بدون تحلیل روانشناسی غذا و آشپر لب بهش نمیزنه.کلا تا ن... تو حال طرف بیخیال نمیشه.باید رسما بگی غلط کردم تا بخوره 

البته من نمیدونم با اون تصورات حال به هم زنی که تو ذهنشه چطور میتونه چیزی بخوره 

یا داره دامادی رو تصور میکنه که با عطسه ای همه محتویات بینیش خارج شده یا اینکه فکر میکنه تو تاکسی نشسته و بازم همون ماده فوق الذکر به در ماشین چسبیده و مالیده به دستش و یا اینکه پدر داماد در دستشویی نوازندگی میکنه و.... 

خداییش اگه بخواد سوالات ایشون کارشناسی بشه خودشون کلا از نظر روانی زیر سوال هستنز خودش میخوام بیاد همینجا نوع بیماریش رو اعلام کنه و بگه واگیرداره یا نه

چند وقت یه بار میاد میگه به دلیل مشغله و این چیزا کمتر مینویسم٬دقیقا از همون موقع روزی چند بار آپ میکنه اینرو بارها نشون داده 

صد جا هم کار میکنه تو مجله دهه نود و کوچه پس کوچه و کوچه بالایی و خیابون و بیابون و....   

  

 محمد    

  

این همشهری ما هم که کلا مشغول له و لورده کردن شهر اراک هستن و از کمترین فرصت استفاده میکنن تا شهرشون رو مورد عنایت قرار بدن.من موندم این جوانان جان برکف کجا هستن؟چرا چیز میزی به خودشون نمیبندن برن زیر محمد منفجرش کنن(هرگونه سوبرداشت و شبیه سازی محمد به چیزی اکیدا ممنوع).محمد عزیز شغل اصلیش ساخت لینکدونی گودریه 

ودر اینکار به حدی توانایی بدست آورده که میشه لقب ریدر اعظم رو بهش داد(این اعظم فاقد هرگونه جنسیت میباشد این را گفتم که خانوم سین شاکی نشه از من) 

محمد را اغلب میتوان در صندلی عقب ۲۰۶ یافت که در حال جمع آوری طلاست 

هر روز میره دانشگاه و با رئیس حراست دانشگاه سر جای پارک ماشین دعوا میکنه درحالی که ماشین نبرده  

خدا نکنه یه روز یه بازیکن اون تیم داغونه که لباساشون آبیه و نمیخوام اسمش رو بیارم یه کاری بکنه،اونقدر تو بوق و کرنا میکنه و سروصدا راه میندازه که بلاگستان رو غیرقابل سکونت میشه

بین خودمون باشه و به روش نیارید،محمد دچار کور رنگیه یعنی رنگ آبی رو قرمز میبینه یعنی در اصل عاشق پرسپولیسه ولی خودش نمیدونه  

 

   نیما  

 

نیما که کلا از دست رفته و روی ایشون بعنوان یه بلاگر نمیشه حساب کرد 

این بچه از وبلاگ به اون چیزی که میخواست رسید و دیگه کاری اینجا نداره ولی از اونجایی که یک یره حاضر جوابه و فکر میکنه اگه حرف نزنه ملت فکر بدی میکنن سالی یه بار میاد و یه چیزی مینویسه و اظهار عشقی میکنه و احیانا جایی کامنتهایی هم میزاره.شناختی که من ازش دارم یکم که جلوتر بریم این رابطه هم کمتر میشه٬بالاخره دمبل ودیمبل و عروسی نزدیک میشه و به صلاح نیست مهمون زیاد داشته باشن٬پس بیخیال دوستان وبلاگی.خبر رسیده که ایشون دارن خطشون رو عوض میکنن و کلا تغییر جنسیت نه ببخشید تغییر ملیت میدن 

امسال قراره مسئولان کتاب رکورد گینس بیان تهران تا اسم نیما رو تو کتاب ثبت کنن ایشون میتونن درحالی که دارن ماهی میخورن و تلویزیون هم تماشا میکنن و حرف هم میزنن وبه حرفای طرف مقابل گوش میدن و ساکشون رو از اموال صاحبخونه پر از میوه و غذا میکنن میتونن اس ام اس ...ای هم بدن(البته اینکه به حرفهای طرف گوش میدن رو شماباور نکن) 

به گمانم از اقوام مشایی باشه چون یه مدت به اجنه گیر داده بود وهمزمان با کم پیدا شدن مشایی در دولت نیما هم در بلاگستان کم پیدا شده 

 

 بعدا معرفی نوشت:این پست نیمه جدی رو جدا بخونید منکه خوندم و کلی لذت بردم.باشد که خدا هم بپذیرد از ایشان 

 

 

 

نظرات 105 + ارسال نظر
هیشـــکی! سه‌شنبه 7 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 05:26 ب.ظ http://www.hishkii.blogsky.com

اول

اگه جایزه نمیخوای منم

هیشـــکی! سه‌شنبه 7 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 05:27 ب.ظ http://www.hishkii.blogsky.com

دوم گویا و سوم و الی آخررررررررررررررر

چه سعادتی نصیبتون شده ها

هیشـــکی! سه‌شنبه 7 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 05:29 ب.ظ http://www.hishkii.blogsky.com

من با مهربان قرار دارم دیرم شده فردا میام میخونم کامنت میذارم ..هلیا رو از طرف من ببوس

بیایی ها ما رو سر کار نزاری
چششششششششششششم

تیراژه سه‌شنبه 7 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 06:17 ب.ظ http://tirajehnote.blogfa.com

آقای تمدن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
داشتیییییییییییییییییییییییم؟!!!!!!
یعنی این آخرش بودااا
از شدت خنده هر کلمه رو سه بار تایپ میکنم تا درست بنویسم
خدا بگم چیکارتون کنه آخه
یعنی مردم از خنده
بدبختی هر چی هم که نوشتین راسته هیچ جوابی ندارم که خونم رو از قل قل بندازه
آی سوختما آی سوختم
ای خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

خداییش تنها کسی که روم نمیشد نقدش کنم شما بودی
ببخشید دیگه اگه اساعه ادب شد
نگید دیگه منم خجالت میکشم

هلیا سه‌شنبه 7 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 06:24 ب.ظ

خیلییییییییییییییییییییییی خوب بود.
خیلییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی.
اینا رو کی مینویسی ناقلا؟

نکنه از اینکه بر و بچ میخوان بریزن رو سرم و از بلاگ اخراجم کنن خوشت اومده؟
نیمیگم

تیراژه سه‌شنبه 7 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 06:24 ب.ظ http://tirajehnote.blogfa.com

از بس حرص خوردم و خندیدم سلام یادم رفت این بالا
سلام...
یعنی من نامردم اگه.....حالا میبینین جناب تمدن!

سلاااااااام
بیخیال حالا من یه چیزی گفتم.جون من تلافی نکنید

تیراژه سه‌شنبه 7 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 06:27 ب.ظ http://tirajehnote.blogfa.com

هلیا بانو سلام عرض میشود!
حاضرم 2 میلیون تومن بدم تا یه کاری برام انجام بدین... منتظر پاسخ مثبتتان هستم تا در اسرع وقت برویم برای مذاکرات بعدی!!!

۲ میلیون رو بده من خودم هرکاری بخوای میکنم

تیراژه سه‌شنبه 7 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 06:32 ب.ظ http://tirajehnote.blogfa.com

این پیشنهاد با شرمانه!ی بالا خطاب به هلیا بانو بود ها!!

یلدا نگار سه‌شنبه 7 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 06:59 ب.ظ http://yaldanegar.persianblog.ir/

خیلی جالب بود خیلی..مخصوصا برای نیما

خوشحالم که خوشتون اومده

ژاکلین سه‌شنبه 7 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 07:19 ب.ظ http://17pm.blogfa.com

از همینجا رسما اعلام می کنم هر کی با همزاد من در افتاد ورافتاد!!!
خوب شستیشونا! انگار با پاکناز پاکشون کردن!

حالا این برو بچ نود چه هیزم تری بهت فروختن که اینجوری انداختیشون رو بند تا خشک بشن؟؟؟

آهان یارهای منم دارن میان.دمت گرم
هیچی بندگان خدا گناهشون اینه که جنبه شون بالاست

شازده کوچولو سه‌شنبه 7 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 07:32 ب.ظ http://www.shazdehkocholo

خیلی قشنگ بود جناب تمدن
خصوصا تفسیری که راجع به بهنام داشتید.

راستی چی شده که یهو با این بچه ها چپ افتادید آخه؟

ممنون از تعریفتون
چپ نیفتادم که دیدم بچه ها جنبه شون بالاست گفتم دور هم بهشون بخندیم یعنی با هم بخندیم.خب اونا هم بخندن

هاله سه‌شنبه 7 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 07:32 ب.ظ

وا ا ا ا ا ا ی
=))))))))))))))))))))))))))))

وااااااای

هاله بانو سه‌شنبه 7 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 07:50 ب.ظ http://halehsadeghi.blogsky.com/

این جوری که از این کامنت ها معلومه فکرکنم خونتون حلاله جناب تمدن
برم بخونم و برگردم

دیگه من رو حلال کنید

گل گیسو سه‌شنبه 7 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 07:51 ب.ظ http://gol-gisoo.blogsky.com/

سلام

یعنـــــــی محشـــر بودااااا
وسط درس چقدر خندیدم

سلام
قابل شما رو نداشت

ما (ریحانه) سه‌شنبه 7 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 08:33 ب.ظ http://ghahvespreso.persianblog.ir


آهای ایها الناس دور بر ندارید .. من هنوز نیومدم که ایشون حساب کار دستش بیاااااااااااااااد!!!!!!

ما رفتیییییییییییییییییم بزرگشون اومد

ما (ریحانه) سه‌شنبه 7 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 08:35 ب.ظ http://ghahvespreso.persianblog.ir

کوروش خان خوبه خودت میدونی نباید پا روی دم ما بزاری و بازم با شجاعت تمام میزاری.. یعنی الان مطمئن باشم که شما خودت رو برای شهادت در راه رسالت خطیری که بر گردنت بود آماده کردی دیگه؟؟؟؟

من شربت شهادت رو نوشیدم خیالت راحت

ما (ریحانه) سه‌شنبه 7 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 08:40 ب.ظ http://ghahvespreso.persianblog.ir

و اما در این راستا باید عرض کنم که در این جنگ تحمیلی که به ما تحمیل گشته و ما چاره ای جز دفاع نداریم ..
در مورد دانشجو بودن که اندک زمانی میگذرد که ما آردمان را بیختیم و الکمان را آویختیم...اما خوب بقیه دوستان در راه علم فداکاری ها کرده اند و مطمئنا ما آنقدر به رسالت مجله ایمان داریم که جنس بنجل به خورد ملت ندهیم و لذا گذاشتیم وقتی که فرصت کافی برای فکر کردن عرضه بهینه مجله باشد...
دوما.. شما یعنی این قدر بیکاری و گرمای هوا زده به سرت که نشستی تعداد پست های یک ماه اخیر همه امونو سرچ کردی.. بابا ماشالاه استعداد آمارگیریتون بالاست ها...
سوما..در کامنت بعدی..

تو کامنت بعدی جواب میدم

ما (ریحانه) سه‌شنبه 7 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 08:46 ب.ظ http://ghahvespreso.persianblog.ir

و اما سوما: این سوال ها هم محک زدن ذهن شما هاست . به طور مثال همین خود شما در سوال های مطرح شده که به دستتون داده بودم واقعا کم آورده بودید و آرزو میکردید ای کاش شرکت نمیکردید و دست خودتون رو رو نمیکردید.. بله برادر من شرکت در پرسش و پاسخ من شجاعت میخواهد و مرد کهن!!!!!!
در تنها موردی که باهات موافقم همون که قلم طنزم قوی و خوب هست که به خاطر این صداقتتون ازتون تشکر میکنم.. دیگه عرض زیاده ولی بیش از حد ضایعتون کردم گناه دارید همین قدر بسه...

بگو
بگو تا سبک بشی
فشارت خیلی رفته بود بالا گفتم دور از جونت الان سکته میزنی
هرچی میخوای هوار بزن تا چیزیت نشه و خونت نیفته گردن من
اونم گفتم تا یکم آروم بشی

کیانا سه‌شنبه 7 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 09:21 ب.ظ http://www.semi-burntgeneration.blogsky.com

سلاااااام مهندس اخراجی
چطوری؟
خیلی باحال بود بخصوص قسمت نیما و محمد ...تیراژه رو هم که ولش ......
بازم از این کارا بکنین ....فاز میده خوندن این همه لهوندگی افراد

سلاااااام
ممنون.شما خوبی
جدا حال میده مردم رو سوژه کنم شما بخندی؟یه بار هم نوبت خودت میشه ها

الهام سه‌شنبه 7 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:10 ب.ظ http://sampad82.blogfa.com

سلام کوروش خاااان
هرررررررررررررررررررررر خیلی خندیدیم! اون داستان پوریا که سر کاری بود! تو خماریش موندیم!
نیما رو هم که خوکشل تو صیف کردین! کلن یه شام عروسی!!
رنگین کمونم که تو کار آپ نیس! فقط به من گیر میده!
اریحانه جان هم که آشنایی ندارم!
اما محمد! ایشون یه آدم بسیار جنتلمن استقلالیه با شعور هسن!!

سلام
دیدی چطوری سرکارمون گذاشت؟
نیما یه مهر هم نمیده چه برسه به شام
خوش به حالت که ریحانه را نمیشناسی.ولی باهاش آشنا شو طنزهاش قشنگه
محمد رو که بیخیال

هاله بانو سه‌شنبه 7 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:13 ب.ظ http://halehsadeghi.blogsky.com/

من اصلا الان نمی گم عالی بود
چون کاملا مطمئنم دیر یا زود خودم می شم سوژه تو این بلاگ

نه بابا اختیار دارید این حرفا چیه

هاله بانو سه‌شنبه 7 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:20 ب.ظ http://halehsadeghi.blogsky.com/

صد دفعه به این بهنام گفتم آخه پسرکم یه کم مراقب خودت و رفتارت باش
تنهایی جایی نرو به خرجش نمی ره که نمی ره ... آخرش می شه این ...
.
.
۱. بهنام عالی بود
۲. پوریا رو چون نمی شناسم نظر نمی دم دشمن تراشی هم نمی کنم
۳. تیراژه رو هم ... بی خیال هر چی بگم شهیدم می کنه
۴. ریحانه هم مثل پوریا
۵. اینو دیگه کجای دلم بذارم هیچی نمی تونم بگم مگر نه می شه جریان نمک خوردن و نمکدون شکستن
ولی به قول خودش یه چی بگم که جا مونده جناب تمدن این محمد به شدت دست و دلبازه و قراره اراک و حومه رو یه شب شام بده (ایکون آدم فروشی)
۶. نیما هم متاسفانه به جرگه ۲ و ۴ می پیونده چون زیاد نمی شناسمش

کلا مثل اینکه کسی رو نمیشناسیا پس تو نت چکار میکنی؟هااااااااااااااااااااااااااااا؟
میگم برو یه تحقیق محلی انجام بده

هاله بانو سه‌شنبه 7 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:22 ب.ظ http://halehsadeghi.blogsky.com/

ضمنا خسته نباشید واقعا جناب تمدن
پستتون خیلی طولانی بود ها اصلا ملاحظه ما رو نکنید یه وقت

دیگه اصلا پست نمینویسم
حالا که اصرار میکنید باشه مینویسم
ولی سعی میکنم چند قسمتی بنویسم تا دوستان اذیت نشن
البته ۱ قسمتی هم بنویسم باید بخونید و الکی گیر ندید
اصلا همینیه که هست.چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

حبیب سه‌شنبه 7 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:29 ب.ظ http://artooni.blogsky.com

بابا تو آخرشی کوروش
بخدا تکی

فقط تو مردی

یکدونه ای

دوردونه ای

نازتو بکشم

جیگر طلا

عاشقتم

قابل توجه دوستان عزیز این پست تا ۱۰ سال دیگه در اینجا باقی خواهد ماند
چون خیلی قربون صدقه کوروش رفتم

فکر کنم جو بگیرتش

به به داش حبیب گل گلاب
آی گفتی
دیگه در اینجا رو تخته میکنم تا خیال همه راحت بشه با این پستهای طولانی.والا

الهام سه‌شنبه 7 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:41 ب.ظ http://SAMPAD82.BLOGFA.COM

ای وای! الان فهمیدم این بلاگ اسکای نصفه جمله ی منو خورد! نه که من ننوشته باشما! اصلن مدیونید همچین فکری کنید! این چه مدیریتیه که داره بلاگ اسکای! بیاین بلاگفا! فقط یه خورده احمقه!
اونجا این بود: نیما یه شیرینی نمیده چه برسه به شام عروسی!

ای بابا نمیدونم چرا فقط کامنت شما رو میخوره
عمرا بیام بلاگفا(راستش رو بخوای تو بلاگفا هم دارم ولی پسوردش یادم نیست)

شیر و خورشید سه‌شنبه 7 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:09 ب.ظ http://www.2maa.blogsky.com

آفرین خوب قهوه ای کردین!
فعلا بهنام دسترسی به نت نداره
محمد هم لابد خوابه!

اختیار دارید بانو شما دیگه آتیشش رو زیاد نکنید همینجوری میخوان من رو بکشن
بهنام که تهران تو چنگ خودمونه البته اگه تا الان شکلات رو نخورده باشه
گنجشک لالا محمد لالا

شازده کوچولو سه‌شنبه 7 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:26 ب.ظ http://www.shazdehkocholo

کوروش جان
این شوخی و راجع به بقیه بچه های بلاگستان (هرکی که فکر می کنید ممکنه بدش نیاد ) ادامه بدید توروخدا
خیلی خوووب بود.

بله واسه شما خوبه ولی اگه همینجوری ادامه بدم دیگه ۱ دوست دور و برم نمیمونه

ما (ریحانه) سه‌شنبه 7 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:28 ب.ظ http://ghahvespreso.persianblog.ir

کوروش اون قسمتی که واسه وبلاگ ها مینو شتم که یادته هان؟؟؟ واسه یکی از بچه ها نوشته بودم تو هم ترسیده بودی بند بند بدنت میلرزید.. یادته؟؟؟؟
منتظر باش .. سری بعدیش در راه ه ه ه ههههه.. میدونی که چی میگم؟؟؟
عصبانی هم خودتی.. میدونی که من در عین ریلکسی میتونم یه نفر رو روی بند رخت پهن کنم!!!!!(الان این آیکون اند ریلکسی بود..!!!)

چه خبره امشب زیاد میای اینجا.مگه اینکه بهتون گیر بدیم تا افتخار بدید
من و ترس؟ادامه بدی منم ادامه میدما
منکه زیاد بهت گیر ندادم
وااااااااااااااااااای چقدر تو ریلکسی ولی چرا صورتت قرمز شده؟
نمیدونم وقتی کامنتهات رو میخونم تصویری که ازت تو ذهنم میاد این شکلیه

دلارام چهارشنبه 8 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:02 ق.ظ

خیلی جالب بود کوروش خان . بسی خندیدم
میبینی تورو خدا،بهشون افتخار مصاحبه هم که میدین قدر نمیدونن دیگه

قابل نداشت
وال اصلا قدر نمیدونن

بازیگوش چهارشنبه 8 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:11 ق.ظ http://bazigooshi7.persianblog.ir/

یعنی خوشم میاتتت ریحانه یه تنه شست رفت و پهنتون کرد
ای ول ریحانههههههه

همینه که بهت میگن بازیگوش دیگه٬بجای پست داری کامنت ها رو میخونی؟
راستش رو بگو چقدر پول گرفتی ازش؟

نیمه جدی چهارشنبه 8 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:13 ق.ظ http://nimejedi.blogsky.com

سلام
نوچ کار گروهی جواب نمیده. من میدونم اینا مجله دووم نمیاره : ( آیکون شخصیت بدبینه تو گالیور)

سلام
من میدونستم که نمیشه(لهجه همون یارو تو کارتون گالیور)

فاطمه (شمیم یار چهارشنبه 8 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:19 ق.ظ

سلامم کوروش خان
می دونین که من نت زغالی دارم..
الان برم دیس کانکت یشم بعد بخونم
ولی حدس می زنم معرکه باشه دمت گرم..

سلام
ذغال از کجا گیر میاری؟
شاید خوب نباشه ها

م . ح . م . د چهارشنبه 8 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:35 ق.ظ http://www.baghema.blogsky.com/

سلام ... من فک میکنم بچچه ها به اندازه ی کافی زبون دارن که از خودشون دفاع کنن به خاطر همین میرم یراست سراغ خودم !

خب اولا که اینو که من نمیگم ، همه میگن که تاج از اول تا ابد سرور بعضی ها بوده و سلطان فرهاد هم که هیچ ...

دوما خب برادر من ، حالا ما یبار طلا پیدا کردیم ، دقیقا باید بیای بگی عقب ماشین ؟! خب الان یکی بپرسه چرا جلوی ماشین نیست من چی بگم ؟! فکر بد نمیکنه به نظرت ؟!

سوما والا من با حراستی ها دعوا ندارم ، اونا با من دعوا دارن !

چهارما ، این اعظمی که گفتی خوشگله ؟! قابل اعتماده ؟! وفاداره ؟! مهریه کم میخواد ؟! بریم خواستگاریش ؟!

سلام
بله داداش خیالت راحت این اکیپ هرکدوم اندازه ۱۰ نفر زبون دارن الکی که نویسنده مجله نشدن
جواب نمیدم چون بهت حق میدم حرف بزنی و سبک بشی
من میگم بازم یه چرخی توی سه راه ارامنه و خیابون ملک بزن شاید مورد بهتری پیدا کردی

م . ح . م . د چهارشنبه 8 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:36 ق.ظ http://www.baghema.blogsky.com/

اما در مورد کلیت مجله ! ما از اول هدفمون این بود که بلاگرهای ناشناس رو شناسایی کنیم و با آوردن اسمشون بیایم و معروفشون کنیم ، خب کوروش خان تمدن هم یکی از اونهاست !
مجله ی جهانی ما به اندازه ی کافی چیز داره ... یعنی مخاطب داره ... ما برای رضای خدا هم که شده باید همین کارو کنیم !

خوبه خودت هم به حرف خودت خندیدی
بله مجله شما همون چیز داره

م . ح . م . د چهارشنبه 8 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:39 ق.ظ http://www.baghema.blogsky.com/

اما جدا از شوخی کوروش خان ، دمت گردم ، ایدت خیلی جالب بود ...

من نمیدونم صحبت نیمه جدی جان شوخی بود یا نه اما خب به هر حال جا داره بگم که ما رو انتخاب نویسنده ها خیلی دقت کردیم تا کسایی رو انتخاب کنیم که همگی مثه هم باشیم و با هم دوست ، تا مشکلی پیش نیاد .. کار گروهی هم با لذت هایی که داره قبول دارم که ممکنه شاید یروزی اختلافات بینش پیش بیاد اما اینکه دووم نمیاره مطمئنن اینطوری نیست ...

ممنون که جنبه ات بالا بود
نه نیمه جدی شوخی کرده احتمالا .لی بازم شاید خودش بهتر بتونه توضیح بده
منم حرفات رو قبول دارم.شما گروه خوبی هستید.ایشاا... که مجله سالهای سال فعال باشه البته نه اینجوری(سالی ۱ آپ)

پونه چهارشنبه 8 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:55 ق.ظ http://jojo-bijor.mihanblog.com

جالب بود .دست شما درد نکنه خسته نباشی
میگم اسمت رو بده کتاب گینس ثبت کنند برای پست طولانی

خواهش میکنم
اونقدر بگید تا من رو چشم بزنید و دیگه نتونم بنویسم

خدیجه زائر چهارشنبه 8 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:31 ق.ظ http://480209.persianblog.ir

سلام
با اینکه خوابم میاد و الانه که این پرنسس ما مستفیضمون کنه دوباره اما یه دور تند خونی کردم.الهی تا سال دیگه همه تون با ما همدرد شین تا دلمون خنک شه

سلام
ممنون که وقت گذاشتید و خوندید
نه تو رو خدا بزارید راحت بخوابیم

آوا چهارشنبه 8 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 02:42 ق.ظ

وای ی ی ی چه پست باحالی بود
آقا رسما دمتون گرم. کلی
لذت بردیم.خداوند دلتان
راشادکندکه همیشه
دل شادمان میکنید
یاحق...

خوشحالم که خوشتون اومد
قابل شما رو نداره

سمیرا چهارشنبه 8 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 07:58 ق.ظ http://nahavand.persianblog.ir

قشنگ بود کورش خان...اما میشه بگید این خانم سین کی بیدن.؟

رفیق شفیق محمد هستن ایشون

نیمه جدی چهارشنبه 8 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:22 ق.ظ http://nimejedi.blogsky.com

سلام ممنون که تحو یلم گرفتین و به پستم لینک دادین.
در مورد مجله دهه نود هم واقعا شوخی کردم و مطمئنم که این طور نیست و صد در صد گروه خوبی و پایه ای هستن.

خواهش میکنم این چه حرفیه

سارا چهارشنبه 8 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:36 ق.ظ http://www.semi-elf.blogsky.com

اییییییییییییییییوللللل کورش خان
میبینم که در زمینه دوبه هم زنی هم بسی مهارت دارید
دمت گرررررررررم کلی خندیدیم

من و دو بهم زنی؟این ۶ بهم زنی بود

کوالا چهارشنبه 8 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:46 ق.ظ

سلاااااااااااااااااااااام

داشتیم مهندس ؟

والا من در تلاش هستم که تو این سری مسابقه برنده شم ! الان کلمبیا هستم و با شکیرا تمرین می کنم !

اون داستان هم .... کامل میشه بزودی !

و اینکه دمتون گرم خیلی حال کردم

این ریحانه در ضمن بچه پر روی بلاگستان هم هست

اون تیکه کامل ترین آرشیو عکس روده برم کرد از خنده

سلاااااام
شرمنده اگه گیر الکی دادما

وروجک جیغ جیغو چهارشنبه 8 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:52 ق.ظ http://jighestan.blogfa.com

واااااااااااااای جییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییغ
سلااااااااااااام کوروشی خوبی؟خوشی؟ سلامتی؟
خیلی پست جالبی بود
من موندم تو این همه سال که تو نمی نوشتی استعدادات چگونه شکوفا می شد!!!
از یه اراکی همچین چیزی معجزه س از نظر من

سلاااام
ممنون شما خوبی؟
در راه خلاف شکوفا میشد دیگه
مثل اینکه دلت میخوادبهت گیر بدما

بازیگوش چهارشنبه 8 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:53 ق.ظ http://bazigooshi7.persianblog.ir/

من فقط کامنت ریحانه جووون روخوندم که ببینم چطور از پست براومده جناب که دیدم به بههههههههه
در ضم رفاقتی حساب شدهه
بهلهههههههههه:دی

اینجا رفیق بازی ممنوعه

وروجک جیغ جیغو چهارشنبه 8 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:54 ق.ظ http://jighestan.blogfa.com

فقط یه چیز کوروش یادم رفت بهت بگم
اونم اینکه تورو خدا یه کم کوتاه تر بنویس باور کن دهن مهنم چیز شد تااینو خوندم

این مشکل شماست نه من

مامانگار چهارشنبه 8 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:55 ق.ظ

...سلام کورش خان...
...خیلی قشنگ بچه هارو قرین طنازی خودتون قراردادید...دست مریزاد..
...قسمت پوریاش که عااالی بود...بهنام هم خیلی جالب بود...
...خدا خیر فراوون بهت بده..که مارو خنداندی..ای خنداندل !!..

سلام بانو
خواهش میکنم باعث سعادته حضور شما

حدیث چهارشنبه 8 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:00 ب.ظ http://khatkhatihayman.blogfa.com

سلام آقا کوروش
پست خوبی بود مخصوصا واسه منه تازه وارد که زیاد شناخت رو دوستان ندارمم
خیلی باحال بود کلی خندیدیم
خوبه فصل امتحاناشونه اینقدر پست نوشتن ..
در مورد مجله نظری ندارم چون هنوز قسمت نشده بخونمش

سلام بانو
ایشاا... مجله را هم بخونی و لذت ببری.کار خوبیه

محدثه چهارشنبه 8 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:58 ب.ظ http://shekofe-baran.blogsky.com

واااااااااااااااااااااای!
کوروش خان رودل کردم از خنده!!!!
خیلی باحال بود!!
مخصوصا قسمت نیماش!! اگه میشه نیماشو بیشتو کنید!!!

مشکل معده ات رو گردن من ننداز
نیما رو چکار کنم؟

محدثه چهارشنبه 8 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:59 ب.ظ

منظورم این بود که قسمت نیما ش رو افزایش بدید!!!

آهان
چششششششششششم از این به بعد تو همه پستهام نقبی به نیما میزنم

هاله بانو چهارشنبه 8 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:37 ب.ظ http://halehsadeghi.blogsky.com/

الان ....

نه بعدا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد