۱۰۱ ۱۰۲ ۱۰۳.......۱۱۰

 

دوستانی که پست همسایه های بنده رو خوندن  

حتما میدونن که ما یه همسایه فضانورد داریم 

این همسایه ما معمولا خونه نیست  

فقط بعضی وقتا که میخواد بره سیر و سلوک سر راه یه سر هم میاد خونه 

از اونجایی که شبها ترافیک فضایی کمتره و  

معمولا از توپولف (یه نوع مامور چاق روسی) خبری نیست و احتمال برخورد کمتره و 

شرایط امن تر پس ما حال خوابیم و کمتر توفیق زیارت ایشون رو داریم 

 

تا اینجای داستان رو داشته باشید تا بگم که بنده پریشب خیلی دیر خوابیدم و 

دیروز در کل روز با چشمان کاملا بسته(عجب فیلمی بود٬یاد اون زوج رویایی بخیر) رانندگی 

میکردم و ا... بختکی راه خونه رو پیدا کردم واسه همین تصمیم گرفتم زود بخوابم 

تا قر و فرم تموم بشه و برم تو رختخواب ساعت ۱۲ شد 

بازم عین چی کیف میکردم که تا صبح کلی مونده 

منم که تا چشمام رو میبندم خوابم میبره.واسم شده آرزو که ۵ دقیقه بعد از دراز کشیدن تو 

رختخواب رو ببینم٬هرکی دیده واسه منم تعریف کنه 

 

 

القصه چشمانم تازه گرم شده بود که در خواب احساس پریشانی کردم 

فکر کردم مردم و رفتم اون دنیا و این سر و صدا هم ناشی از درگیری هست که بین حوریان درگرفته از برای اینکه من رو متعلق به خودشون کنن.منم حسابی کیفور بودم 

یکم که گذشت دیدم اینا دارن به هم فحش های ناجور میدن از اونایی که من حتی وقتی بهشون فکر میکنم شرمنده میشم چه برسه به خودش 

گفتم نکنه اینجا جهنم باشه و قرار بر این است که بلایی سخت بر سر ما نازل کنن 

واسه همین درز چشمانم رو باز کردم دیدم هلیا بانو پریشان نشسته و داره من رو نگاه میکنه 

گفتم چی شده؟تموم شد؟حوری ها رفتن؟اینجا بهشته یا جهنم؟من هنوز کلی کار انجام نشده داشتم.الان که وقت قیامت نبود 

گفت پاشو جمع کن خودت رو٬قیامت کجا بود؟همسایه مون باز اومده و  داره داد و بیداد میکنه با خانواده اش 

جالبه این بنده خدا رو به خونه راه نمیدن و چند وقت یه بار میاد از پشت حفاظ تهدیدی میکنه و میره.ما هم معمولا دخالت نمیکنیم.بالاخره درگیریه خانوادگیه و ایشون هم فضانورد،که اصلا قابل پیش بینی نیست 

هرچی صبر کردم که باد کله اش بپره و آروم بشه دیدم نه٬صدا رو انداخته بود ته گلو و مثل خواننده های اپرا فریاد میزد حالا ساعت چنده؟یک و نیم نصفه شب 

 

گفتم اگه پاشم برم٬میگیرم میزنمش واسم دردسر میشه(چیه خیلی تابلو بود؟حالا یا اون میزد یا من.چیه باز؟خب اگه اینجوری خیالت راحت میشه چششششششششششم٬ترسیدم برم نصفه شبی حوری که نصیبمان نشد هچ یه کتکی هم بخورم.خوشتون میاد ضایع بشم؟) 

پیش خودم فکر کردم تو این مملکتی که همه چی براساس قانونه چیزی بهتر از مدد جستن از قانون نیست.سریعا جستی زدم و با یه پشتک و بارو خودم رو به گوشی تلفن رسوندم.مثل برق و باد گوشی رو برداشتم با مصیبت شماره ۱۱۰ رو گرفتم(نصفه شبی هرچی گشتم یه دونه ۱ بیشتر پیدا نمیکردم والا با این تلفن هاشون)چند بار زنگ زدم و کسی گوشی رو برنداشت بالاخره با سماجت من طرف قید بقیه خوابش رو زد و جواب داد.تا گوشی رو برداشت اسمش یادم رفت 

نمیدونم صغری 13 بود یا کبرا 11 یا اصلا اکبر 12

گوش کنید به مکالمات من و ایشون.البته توجه داشته باشید که در تمام مدت مکالمه بنده را با معشوقه شان اشتباهی گرفته بودن و نمیدونید با چه عشوه ای صحبت میکرد: 

-سلام قربان 

-سلام 

-عزیز جان من از... تماس میگیرم این همسایه ما الان یه بلایی سر خانواده اش میاره 

-واسه چی؟ 

-آخه مواد مصرف میکنه 

-چجور موادی؟ 

-چه میدونم حتما شیشه یا کراک دیگه 

-الان چی داره میگه؟ 

-آقا من خجالت میکشم بگم 

-راحت باش برادر غیر از من و شما که کسی اینجا نیست
-شما فکر کن داره اقوام درجه یکتون رو مورد عنایت قرار میده 

-غلط میکنه.آقا آدرس دقیق رو بده ببینم 

-............................... 

-ما رسیدیم شما تشریف بیارید پایین شکایتتون رو مطرح کنید.سر راه اون آقا رو هم بیارید پایین 

-آقای محترم من نمیخوام دخالت کنم فقط میخواستم شما بیایید یه تذکری بدید 

-خب تذکر رو خودت بده دیگه.من رو بیدار کردی که بیام تذکر بدم؟بیکاری تو؟باید بیایی پایین.اگه ما تذکر بدیم و بریم و طرف دوباره سروصدا بکنه شما دوباره زنگ میزنی 

-نه آقا من زنگ نمیزنم 

-چرااااااااااااااا،زنگ میزززززنیییییی (این قسمتش رو خیلی با عشوه گفت )

-حتما باید یکی کشته بشه تا شما بیایید؟ 

-تهدید میکنی؟مثلا کیو میخوای بکشی؟هااااااااااااا؟؟؟؟؟ 

-آقا اصلا من غلط کردم.من خودم مواد زدم.ولش کن برو بخواب  

-حالا چرا عصبانی میشی؟داریم حرف میزنیم.من همون اول نیروها رو اعزام کردم الان میرسن 

 

تو همین حین صدای یکی از همسایه ها تو راهرو اومد،من عصبانی گوشی رو قطع کردم و رفتم ببینم چه خبره  

همسایه ما که انگاری یه جورایی از بر و بچ گل آگاهی بود داشت طرف رو تهدید میکرد.منم که اوضاع رو مناسب دیدم در رو به اندازه 4 انگشت باز کردم طوری که فقط دماغم رد میشد  

گفتم راست میگه دیگه(فقط در همین حد.شک دارم غیر از خودم کسی صدام رو شنیده باشه) 

بعد اومدم تو به هلیا بانو گفتم آخر مجبور شدم برم خفه اش کنم،شرمنده یکم خشونت نشون دادم شما نباید این صحنه ها رو میدیدی،والاااااااا 

هی پیش خودم میگفتم الانه که مامورا برسن.کاش زنگ نمیزدم این که آروم شد.الان مامورا از در و دیوار میریزن تو خونه و این بنده خدا رو میگیرن.آبروش میره.هی وای من 

دراز کشیدم و خودم رو زدم به خواب.همچین که چشمم گرم میشد با کوچکترین صدایی از خواب میپریدم:یه بار با صدای دزدگیر ماشین،یه بار با صدای آژیر آمبولانس و دفعه بعد با صدای آروغ بعد از شیر خوردن بچه همسایه و بعد... 

صبح تو راه پله ها چشم میچرخوندم شاید مامورا گوشه موشه ها قایم شده باشن و بخوان همسایه رو غافلگیر کنن ولی خبری ازشون نبود 

تو راه هرچی ماشین پلیس میدیدم فکر میکردم دارن میرن خونه ما 

تا ظهر 10 بار به هلیا بانو زنگ زدم تا ببینم بالاخره مامورا رسیدن یا نه 

راستش دیگه نگرانشون شدم یعنی کجا ممکنه مونده باشن؟شاید آدرس رو اشتباه رفته باشن  

شما اگه دیدیشون آدرس خونه ما رو بدید یا یه تماسی با من بگیرید و یه خانواده رو از نگرانی نجات بدید 

 

 

نظرات 83 + ارسال نظر
وکیل الرعایا سه‌شنبه 21 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:48 ب.ظ http://razeman.blogsky.com

اول؟

بله

وکیل الرعایا سه‌شنبه 21 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:49 ب.ظ http://razeman.blogsky.com

واقعا چه سعادتی نسیبمون شد ... حالم خیلی بد بود ولی تا فهمیدم اول شدم یه حال کوچولویی کردم ...

خدا رو شکر
ایشاا... که بهتر بشید

وانیا سه‌شنبه 21 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:50 ب.ظ

دوم میشویم و میخوانیم

شما چند نفرید؟

هلیا چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:01 ق.ظ http://www.mainlink2.blogsky.com

دقیقا منم اون شب هی نگران بودم که الان پلیس بنده خدا میاد ................. اینا هم آروم شدن.
چه ساده ایم ما ...............

حالا واقعا نیومدن؟شاید اومدن و شما نمیخوای به من بگی

وانیا چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:05 ق.ظ http://BFHVANIYA.BLOGSKY.COM

از این تجارب یه بار داشتم البته اون موقع من کوچیک بودم و 110نبود از این موتور گازی ها بود قدیمیا زنگ زدیم پیلیس 5ساعت بعد از دعوا اومد صورتجلسه کرد و رفت دیگه نه اونا پیگیر شدن نه ما نه خانی اومد نه رفت
کوروش ممنون که باعث شدی یه دل سیر بخندم اینو از ته دل میگم

خواهش میکنم منم خوشحالم که خندیدی

سپیده چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:19 ق.ظ http://setaresepideashk.persianblog.ir

سلام و عرض ادب جناب مهندس تمدن عزیز ... کامنت نذاشتن در خصوص پست رو حمل بر بی ادبی ندونید لطفا ، برمیگردم دعا کنید هوا سرد شه من تو خونه بند شم

سلام بانو
خواهش میکنم این چه حرفیه
ایشاا... که قندیل ببندی از سرما.خوب بود؟

کیانا چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:29 ق.ظ http://www.semi-burntgeneration.blogsky.com

هرررررررررررررر
دم همه این پلیسا گرمممم یعنی خیلی باحالن خدا رو شکر ما تاحالا از این فضانوردا نداشتیم این اطراف....

شوما خیلس نترسیاااااااااایول....واقعن اصن من موندم شوما نبودی اخرش چی مییییییییشد

پس حسابی خوش شانسی
البته شاید ندیدیشون٬حالا با عینک بهتر میتونی ببینی پس بیشتر دقت کن
اصلا من معروفم به کورش آرنولد

پونه چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:33 ق.ظ http://jojo-bijor.mihanblog.com

بر میگردم

کجا میری نصفه شبی؟

پونه چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:42 ق.ظ http://jojo-bijor.mihanblog.com

دهن کلاً آسفالت شد
بابا خسته نباشی
کف کردیم حداقل اخرش یه ساندیسی چیزی بزار که بعد این پست طولانی یه چیزی بخوریم خب!!!

بابا دستت درد نکنه پس همسایه رو ناکار کردی بنده خدا مجلس ختمش کجاست ما بیایم
خلاصه اینکه خسته نباشی برادر من

ساندیس بدم که آخرش بیان علیه من شعار بدن؟
غر نزن٬بخون و خدا رو شکر کن
ممنوون

پونه چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:44 ق.ظ http://jojo-bijor.mihanblog.com

اینم 10 که رند شه
یادت نره مدیون کامنتی گفته باشم

ایشاا... بشه جبران کنم

الهه چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:44 ق.ظ http://khooneyedel.blogsky.com/

آدم اینقدر تو این مملکت حس امنیت میکنه که باورکردنی نیست کلاً!
ممنونم از لبخندی که رو لبام نشوندین...شرایطم درست نیست وگرنه از ته دل میخندیدم...خیلی جذاب نوشتینش...بازم ممنون....

واقعا راست میگی.مردم از امنیت
امیدوارم خیلی زود شاد بشی و پرانرژی

شیوا چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:53 ق.ظ http://shiva.blogsky.com

فک کنم رفتن فضا دنبالش بگردن

راست میگیا تا حالا به این قسمتش فکر نکرده بودم

نیمه جدی چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:05 ق.ظ http://nimejedi.blogsky.com

باید می گفتین که از خونه همسایتون صدای خنده وشادی های غیر مجاز! میاد و اینا و نیز احتمال میدین که چند مورد حجابشان اندازه آدم و حوا ( یک برگ ستار العیوب ناقابل) است .آن وقت میدید که چطور برای منغص کردن عیش بندگان خدا سرازیر می شدند !
دعوا معوا که راس کار آقایون نیست حالا چند تا فحشم رد و بدل شده چی میشه مگه؟ ساعتشم بد بوده ! طرفم، های بوده ! همسایه ها هم اذیت شدن!چی میشه مگه؟ اصلا اومدیم تو این دنیا که رنج بکشیم! خون دل بخوریم تا لعل بشیم !!
امان از مواقعی که ملت کمی شاد و جوارج جنبان باشند!آن وقتست که باید ریخت و برد و کشت و اویخت و ....
والا!

ترسیدم اونجوری ارازل صدام رو بشنون و خودشون رو زودتر از پلیس برسونن
میگم حالا شما خودت رو زیاد اذیت نکن.من باهاشون صحبت میکنم همه چی ردیف بشه

فاطمه (شمیم یار چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:24 ق.ظ

سلامم کوروش خان

میزان ذوقمان از خواندن پستتان قابل به بیان نیست
آره فیلمش قشنگ بود تام کروز و نیکول رو گفتم..
الهی حوری به شما نرسیدآخی؟
بابا اعتماد به نفس..خوب شد نزدی بچه که زدن نداره اونم از نوع فضاییش
نصف شبی بنده خدا رو از خواب پروندی چه توقع ها دارین واالا..خوب اون بینوا هم داشته خواب حوری میدیده لابد

سلام بانو
شما واسه چی از این فیلما دیدید؟

راست میگیا.من از همینجا مراتب شرمندگی خودم رو به عرض اون آقاهه و حوریشون میرسانم

بهنام چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:47 ق.ظ http://www.delnevesht2011.blogfa.com

سلام
کلی حرف داشتم که بزنما
ولی الان دارم از دست میرم از خنده!!! یعنی آخرش بود!
نمیدونم شایدم حال من شبها خرابه! کلآ از ساعت 1 به بعد هرگونه پستی به نظرم خنده دار میاد!







سلام
خدا رو شکر که خوشت اومد دااااااااااااااش
پس کلا حالت خوش نیست.خدا شفا بده شما رو

بهنام چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:49 ق.ظ http://www.delnevesht2011.blogfa.com

این جا مونده بود؟

ماهی تنگ بلور چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 02:10 ق.ظ http://parspalace1.persianblog.ir/

بچه جون دفعه بعد که میخوای گزارش بدی بگو مهمونیه که حداقل ازش یه تجاوز در بیاد یا بگو پارتیه که بشه چارتا تراول ازش گیر بیارن....زنگ زدی یارو داد میزنه؟!!نه واقها چی فک کردی؟از خارج اومدی؟

خداییش خیلی توپ گفتی.دمت گرم

ما (ریحانه) چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 02:29 ق.ظ http://ghahvespreso.persianblog.ir

کوروش میکشمت..
پس اون مردم آزاری که زنگ زده بود صد و ده و مامورا رو اشتباهی فرستاده بود در خونه ما تو بودی؟؟؟ تا صبح استنتاق پس میدادیم که به این یارو بگید بیاد پایین خودشو لوس نکنه.. بگید بیاد این شکایت نامه رو امضا کنه بعد هر جا خواست بره...
هی ما میگفتیم آقا با کی کار داری.. هی میگفت زنگ زدن گفتند اینجا دعوا شده ما هم جان بر کف اومدیم دعوا رو فصلش کنیم...

منکه حلالت نمیکنم
واسه چی مامورای من رو دزدیدی؟من مامورم رو میخوام یالا کحا قایمش کردی؟

ما (ریحانه) چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 02:35 ق.ظ http://ghahvespreso.persianblog.ir

این بهنام داره از دست میره ها کوروش .. بابا یه کاری کنید براش... فک کن ..از ساعت یک نصفه شب به بعد فکر میکنه هر پستی خنده داره.. این یعنی چی؟؟؟ یعنی ممکنه به جرگه فضانوردا پیوسته باشه...

این بنده خدا همینجوریشم فضانورده.خدا شفاش بده
شما هم دها کن

تیراژه چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 03:51 ق.ظ http://tirajehnote.blogfa.com

1_سلام
2_لایک به کامنت نیمه جدی بانو و ماهی تنگ بلور
3_مردم از خنده به خاطر کامنتی که ریحانه بانو در مورد بهنام خان گذاشتن
4_پسستتونخیلی جالب بود..فقط یه سوال! مگه شما اسباب کشی نکردین؟پس چرا همسایه ها ثابتن؟!با اون پست "همسایه ها" تون مقایسه کردم..نکنه همسایه هاتون رو هم با خودتون بردین منزل جدید؟!!! بابا ایول به این مرام و وفاتون!!..فقط به ما بچه های مجله که میرسین اون رگتون گل میکنه؟!!منظورم دقیقا همون رگه!!

۱-علیک
۲-لایک به همه جوابهای بالا
۳-پس خونتون گردن ریحانه بانوست.من هیچگونه مسئولیتی نمیپذیرم
۴-عرضم به حضورتون هنوز عملیات اسباب کشی انجام نشده.در ضمن حواستون باشه که تو این پست کلی لطف کردم به مجله تون٬فکر کردید من حواسم نیست مجله تون باز هم سر وقت آپ نشد؟پس آروم برو خواست باشه پات به چیزی نخوره

فرزانه چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 08:08 ق.ظ http://www.boloure-roya.blogfa.com

ای آقا این همه گشت پلیس شب و روز تو کوچه پس کوچه ها هستن مگه تو محله شما نمیان؟!! شاید هم تو محله شما همه خانوم ها مشکل حجاب ندارن و محله تون نمونه شده. پلیس دین و آخرت مردم رو ول کن بیاد سراغ همسایه فضایی شما که چی بشه؟؟؟
یه بار از خونه ما دزدی شده بود رفتیم کلانتری آقای افسرنگهبان فرمودن اگه به کسی مضنون هستین خودتون بیارینش اینجا تا ما ازش بازجویی کنیم!!!!!!!
بعد از اولین شعرهایی که تو مهد یاد بچه های ملت میدن شعر آقاپلیسه هست که شبا که ما میخوابیم آقا پلیسه بیداره:)))))

ما هیچ مشکلی تو محلمون نداریم
محله ما نمونه ست
فکر کردی پلیس اونقدر بیکار شده که بره دزد بگیره؟

حدیث چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 08:31 ق.ظ http://khatkhatihayman.blogfa.com

امیدتون قطع نشه آقا کوروش حتما میرسن ..
من فکر میکنم ماشینشون خراب شده زدن یه گوشه دارن پیاده میان سر ماموریت واسه همین طول کشیده..

خیلی نگرانشون شدم.نکنه ماشینشون رو دزد برده

سارا چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 09:49 ق.ظ http://www.semi-elf.blogsky.com

این پلیسا همشون همینجورین هاااااااا
یک آدمایین نمیدونی این تازه یه چشمش بوده که شما دیدین
آقا ما یه بار با پلیس راهنمایی رانندگی دعوامون شد ینی خودم هاااااا
در سطح تیم ملی داش بن بزن میشد دیگه آخه حرف زور میزد
نیرو انتظامی اونطرف خیابون بود نیومد مارو جدا کنه حالا شوما انتظار داری این همه راهو بکوبن بیاااااان
چه توقعا

خدا به داد پلسه برسه
حواسم باشه یه وقت با شما دعوا نکنم
حالا زیاد عصبانی نشووووووو

کوالا چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:00 ق.ظ http://www.kouala.blogsky.com



خیلی باحال بود میگم باید تورو بدن انستیتو پاستور ذهنیاتت رو واشکافی کنند ! والااااااااااا

اینجا که گفتی کجا هست حالا؟شام هم میدن؟

خدیجه زائر چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:05 ق.ظ http://480209.persianblog.ir

بگم؟.........بگم؟.........
معمولش اینه که قبلنا یه فیضی بهشون رسیده باشه..آره همون پول چائی!!!!!!!!!!!!!در غیر این صورت سر و کله زدن با موارد منکراتی براشون جذابیت بیشتری داره!!!!!!آخه اونا که نمی خوابن تا خواب حوری ببینن واسه همین تو روز دنبالش می گردن!!!!!بالاخره اونا هم طفلکی ان دل دارن

خب آخه باید بیان تا پول چایی رو بدم از راه دور که نمیشه.من پول قهوه هم میدادم
خیلی خوب توجیه کردید

ترنج چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:37 ق.ظ http://toranj90.blogsky.com/

سلام کوروش خان
ممنون از تشکرتون
حتما اگه کیکی دیدین مارا هم خبر کنین مگه نشنیدین میگن اصفهانی ها خسیسن هان؟

سلام بانو
خواهش میکنم
شنیده بودم ولی باور نکرده بودم

مامانگار چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:52 ق.ظ

.....(ای بابا آیکون قهقهه میخواداینجا !!!!!!)
...خیییییییلی قشنگ نوشتی کورش خان...چندوقتی بود که اینجوری یه پست منو نخندونده بود !!!!...داشتم پشت میزم ولو میشدم خداییش !!!....
...به دلسوزی و دل رحمی و نگرانی تون تبریک میگم کورش خان...
...این همه سوژه تو یک ساختمون !!!.....

سلام بانو
شرمنده میکنید.شما همیشه نسبت به من لطف دارید
محاله محاله

تلاش چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:29 ق.ظ http://hadafbozorgman.blogfa.com/

..
دمت گرم خیلی باحالی به خدا..
عینهو همسر من می مونی..
مردهشور این آپارتمان های ما رو ببرن که من صدای خر و پف مرد همسایه رو هم می شنوم!
تلخه ولی شما اینقدر زیبا نوشتید که من کلی خندیدم..
ممنون ازتون.

خواهش میکنم مظر لطفتونه
پس ایشون هم حسابی باحال هستنهمسایه شما هم کلی مورد داره ها

گل بانو چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:43 ق.ظ http://www.zizigolbanoo.blogfa.com

پیشنهاد می کنم این داستان همسایه هاتو کتاب کن! ملی فروش می ره!

خیلی لطف دارید شما
ممنون

گل بانو چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:44 ق.ظ http://www.zizigolbanoo.blogfa.com

کلی مونم که ملی شد!!!!!

وانیا چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:13 ب.ظ

وای وای وای
کوروش دیشب تا صبح نخوابیدم از دست و کیامهر
کیامهر پست گذاشته راز و رازبازی روح ما رو سرگردان کرده
تو هم که ذهنمو مشغول!!!!!!
آقا ما دیشب پست خوندیم نظر دادیم همچین که رفتیم بخوابیم یادمون افتاد آدرس خونتونو ندارم که اگه آقا پلیسه رو دیدم بهش بگم بیاد خونتون

از دست و کیامهر نخوابیدی؟؟؟!!!
ای بابا خونه ما رو که همه بلدن
از بچه ها میپرسیدی دیگه
بیخوابیت مال زیاد خوردنه نه پست های من و کیامهر

روشنک چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:34 ب.ظ http://hasti727.blogfa.com

یعنی اخرش بود....
برادر من اینا گشت نامرئی دارن کلی پیشرفته شدن تو دنبال سیستم انالوگ!(چه ربطی داشت)
میگردی؟
ولی جدی همین دیالوگ ها رو گفت؟
خدا به داد برسه
همینه که تو روز روشن میزنن دختر مردم رو میکشن تو ملا عام ولی پلیس نمیاد که نمیاد

خب از اولش میخوندی
حتما ربط داشته دیگه
تازه اینا که گفتم خوب بود.میخوای بگی من دروغ میگم؟استغفراا... و اتوب و علیه
تا چند روز بابت اون جریان دپرس بودم.هرچی ناسزا بلد بودم نثار اون پسره و مسئولین کردم

علیرضا چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:43 ب.ظ http://yek2se.blogsky.com/

آخه شما چطور دلت میاد کوروش خان
مگه نمیدونی وقتی ما همه خوابیم آقا پلیسه بیداره
این همه زحمت میکشه
جون میکنه
حقوووووووووووق میگیره
میدونی چقد سخته اینا؟
دلت میاد شبونه این همه راهو بکشونی بیاریشون دم خونتون؟
اونم برای چی؟
برای یه مسئله ی کوچیک
حالا اگه خدایی نکرده قتلی چیزی بود میشد ...
اما ...
شمام یه ذره مراعات کن کوروش خان
گناه دارن طفلکیا !

خداییش دلم براشون سوخت
من حسابی شرمنده شدم
خدایا از سر تقصیرات من بگذر

افروز چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:46 ب.ظ

حالا شما هنوز نگرانین؟تو این مملکت پلیس فقط یک موقع سر وقت پیداش میشه اونم تو فیلمهای اکشن آبدوغ خیاریشونه برای دستگیری مجرمان محترم

گل گفتی آی گل گفتی
مثل یه بلبل گفتی

محدثه چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:49 ب.ظ http://shekofe-baran.blogsky.com

شما که انقدر شجاعی خب میرفتی دایره قتل و اینا استخدام میشدی یه 4 نفرم تفننی میزدی میکشتی!!!
دلت واقعا خوشه ها....!!!
اینجا...یعنی خونه قبلیمون، مغازه ی پایین خونمون سرقت مسلحانه شده بود آقایون همیشه در صحنه بعد از 500 بار تماس تشریفشونو آوردن!تازه تا نفهمیده بودن مسلحانس اصلا نیرو میرو نفرستاده بودن که!!

میخوای از اینکار استعفا بدم برم پلیس شم؟
من اگه پلیس بودم و میفهمیدم جایی سرقت مسلحانه شده عمرا میرفتم.خطرناکه شاید تیر بخورم

وروجک جیغ جیغو چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:00 ب.ظ http://jighestan.blogfa.com


خدا نکشتت کوروش مردم از خنده
فقط یه سوال من با انگشتان ظزیف مریف خودم که حساب کردم چهار انگشت برای بینی خیلی زیاده حالا با انگشتای تو دیگه چه شود!!! چجوری حملش می کنی اینو؟به درو دیوار نمی خوره موقع راه رفتن؟؟؟
کلا اینجور پستاتو بیشتر دوست دارم
خصوصی هم دریاب

ایشاا... که خدا من رو همیشه حفظ کنه
من در طرافت انگشتان شما شک کردم حسابی
دستت رو از زیر در بیار ببینم
کدوم جور پستهام رو؟شفاف بگو

کیامهر چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:36 ب.ظ

کورش خدا لعنتت کنه
مردم از خنده
خیلی خوب نوشتی
منم موافقم که این همسایه ها رو کتابش کنی
طنزت عالی بود

به به حاج کیامهر باستانی اصل تقلبی
شرمنده کردی با این تعریفت برادر

حدیث چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 02:42 ب.ظ http://khatkhatihayman.blogfa.com



بچه ها از همه باحال تر این پست همسایه ها است..
من تازه خوندمش..
پیشنهاد میکنم هر کی نخونده از دستش نده..
خیلی باحال بود آقا کوروش..
نیس که خیلی به واقعیت شبیه بود بخاطر همین خیلی به دلمون نشست..
خیلی خندیدممم
خدایی قشنگ مسایل اجتماعی رو به زبون طنز بیان میکنید..

ممنون خیلی لطف داری
شرمنده کردید حسابی

یلدا نگار چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 02:52 ب.ظ http://yaldanegar.persianblog.ir/

خیلی بامزه نوشتید ولی عجب همسایه ایی بوود..
بعدش شاید مامورهای محترم هم خواب حوری و پری میدیدند..

عجب همسایه ای بود و هست
اونا که تو بیداری هم دنبال حوری و پری هستن

آسانا چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 02:53 ب.ظ http://asanaaa.blogfa.com/

سلام:

واقعا این پلیس ۱۱۰ سریع در محل مورد نظر حاضر میشن فقط ممکنه ۱ هفته بعد ... ۱ ماه بعد... ۱ سال بعد... ۱۰ سال بعد بلاخره میان

۴ بار فروشگاه بابام دزد اومد اینا فقط یه بار اومدن

هر سری هم کلی پول بردن

الان دقیقا ۶ ساله که نتونستن دزدو بگیرن!!!

حالا یا آقا دزده زرنگ بوده یا اینا ...

کو؟ انجام وظیفه کجا بود؟

حالا فقط ما نبودیم که!!! تو همون خیابون از چن تا مغازه و فروشگاه بزرگ سرقت شد

به همین راحتی به همین ...

شبا که ما بیداریم آقا پلیسه در خواب نازه ه ه

حقیقت محضه!

سلام
سریعا بعد ۱ ماه
فروشگاه بابات چیه؟کجا هست؟راه دزد رو داره؟از کدوم طرف؟گاو صندوقش کجاست؟چقدر پول اونجا داره؟
مدیونی اگه فکر کنی فکر شومی تو سرمه

بهار مامان امیر چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 03:13 ب.ظ http://oribad.blogfa.com

سلام...
خیلی خوب نوشتین .. کلی خندیدم.. اگر دیدیشون سلام ما رو هم برسون...

سلام
خواهش میکنم قابلی نداشت

افشانه چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 04:42 ب.ظ

نیمه جدی+ماهی تنگ بلور+افروز!!!(همه گفتنی هارو گفتن)

منم جواب همونا

سحر چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 05:42 ب.ظ http://acnc.mihanblog.com/

سلام
بابا دل و جراتتو قربون ! دیگه همین مونده به 110 گیر بدی !
ولی خداییش مورد شما موردی نداشت !
اگه قرار باشه واسه هر ترق و تروقی که هر شب تو هر محله ای یک دو مورد پیدا میشه آژان کشی راه بیفته که اول از همه خودتون متضرر میشین ! آخه دیگه خونه هاتونو کسی نمیخره چون امنیت نداره !
بذار این زحمت کشا به کارای مهم تری برسن برادر .

سلام
چکار کنم دیگه من در خدمت جوانانم
بله اونا باید برن تو پارتی ها

آناهیتا چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 07:07 ب.ظ http://www.a-n-a-a-r-i-a.blogsky.com

جناب تمدن والا از شما بعیده باور کنید عزیزان دوست داشتنی وظیفه شناس سر وقت بیان بالا سر مجرم...
مگه بیکارن برادر من؟
چه کاریه خب؟
یه کمی تلفن بازی می کنن و خلاص....

سر وقت که ولی باید تا الان اومده باشن دیگه

ناهید چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 09:25 ب.ظ http://www.nahid2369.blogfa.com

چه خوش خیالی شما حاجی...
ما تا حالا ۴۰بار زنگ زدیم بیان برو بچ محلو بگیرن اصلا آدم حسابمون نکردن
حالا مامور هیچی دو روز پیش زنگ زدم آتش نشانی بعد نیم ساعت یارو زنگ زده با دعوا به من میگه کو خونتون
خب شما آدرسو اشتباه رفتین به من چه...ایششششششششششش

من کجام مثل حاجیاست؟؟؟؟؟؟؟؟
خب اگه بگیرنت شب آزاد میشن دوباره شما فردا زنگ میزنی باز باید بیان بگیرن و همینجوری این دور تسلسل ادامه پیدا میکنه.چه کاریه
ولی من فکر کنم آدرس رو اشتباه دادی.بگو ببینم چی آدرس دادی؟

زهرا فومنی پنج‌شنبه 23 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:22 ق.ظ http://www.butimar1365.blogfa.com

سلام گرامی
وایی چقد خنده دار بود..بقول بهنام مملکته داریم!؟
راستی شاید از بس که نیروهای وظیفه شناسی بودن تو راه ترورشون کردن..اخبار پخبار دراین باره چیزی نگفته

سلام بانو
آرهبهنام بهپعضی وقتا(دقتشود فقط بعضی وقتا)یهچیزای همچین به دردبخوری میگه
من که اخبار گوش نکردم شما اگه خبری داری ما رو از نگرانی نجات ده

پونه پنج‌شنبه 23 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:42 ق.ظ http://jojo-bijor.mihanblog.com

اعلام ساعت رو داریم ساعت
1:42 بامداد
همه خوابیدن منو تیرازه بیداریم

شماها که خواب ندارید کلااااااااااااااااااااا

مومو پنج‌شنبه 23 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:14 ق.ظ http://mo-mo.blogsky.com

من اول شده بودمااااا
برا اینکه ریا نشه کامنت نذاشتم!
من اگه به جای شما بودم به جای اینکه عملیات پلیسی انجام بدم تو اون لحظات خونسردیمو حفظ می کردم و یه نیگا می کردم ببینم فضای رختخواب چه شکلیه تا اگه بعدا حرفش پیش اومد چیزی برا گفتن داشته باشم!
تلفن ما دو تا یک داره.... بفرستم بیاد؟
کلی خندیدم مهندس ... کارت درسته!
حالا از پستت تعریف کردیم نری ۲۰۰ سال آپ نکنیا!

نیما پنج‌شنبه 23 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:15 ق.ظ

سلام کوروش جون
خوبی؟ پی نوشتم که نداری ! آفرین ! حرف گوش کن شدیا !

پست باحالی بود ولی نکته ی مهم این شجاعت و دلاور بودن شماست که دهان همگان رو همگانی باز کرده ! (فهمیدی چی شد؟)
حالا شما بیا یک تحقیق میدانی انجام بده ، شاید در اطراف خونتون پلیس ها کمین گرفته باشن ! شاید میخوان واسه اسباب کشی بیان کمک ! میشه ها ! فقط باید ماهی حساب کنی !

یه فنجون چایی داغ پنج‌شنبه 23 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:47 ق.ظ http://chayedaq.blogfa.com

احیانا منظورتون از اون زوج رویایی ما که نبودیم ؟!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد