اعتراف نامه

 

پیش مرثیه نوشت:یکی از وبلاگهایی که من همیشه میخوندم و از خوندنش لذت میبردم قهوه اسپرسو بود.متاسفانه چندوقتیه که تصمیم گرفته فعلا ننویسه.امیدوارم هر چه زودتر این تصمیمش عوض بشه وباز هم ما را از نوشته های خوبشون مستفیض کنن و نیشمون رو این هوا باز کنن.  

با آرزوی اینکه لبشون همیشه خندون باشه.عیب نداره اگه طنز هم ننویسی بازم میخونیمت

ریحانه بانو قدر این حرکت من رو بدون.خداییش کار راحتی نیست از کسی تعریف کنم.ایشاا... روزی برسه که بتونی این زحمات من رو جبران کنی 

  

 

مهربان بانو یه پستی نوشته بود درباره اعترافاتشون

به نظرم خیلی جالب بود

من هر چی فکر کردم دیدم مثل بعضیا کاری نکردم که بخوام اعتراف کنم

ولی یکی دوتا مورد کوچیک هست که گفتم همینجا بنویسم و از شرشون خلاص بشم.پیش خدا که خیالمون راحته،اونقدر گناه دارم که اگه بخوام بابتشون مجازات بشم نیرو واسه مجازات بقیه ملت کم میاد.اینجوری یه ثوابی در حق همه کردم که اگه همه این ثوابها جمع بشه،میشه کلی عمل خیر که بابت اینا بهشت لازم میشم پس خیالم تخته.خیال شما هم تخت

گفتم این موارد کوچیک رو بگم تا دیگه حق الناسی گردنم نباشه.و اما موارد

 

1-  

یادم میاد وقتی 2 ساله بودم،از الانم بیشتر میفهمیدم(نمیدونم اونموقع زیاد میفهمیدم یا الان کم میفهمم)

حلالیت میطلبم از بانوانی که فکر میکردن وقتی من را بغل کرده اند و بهم اظهار محبت میکنن و یکسری اعمال خلاف عفت عمومی انجام میدهند من چیزی حالیم نیست ولی باید بگم که...

ولش کن نگم خیلی بهتره بزار این یه ذره آبرو برام بمونه

برای جبران این گناهم من آمادگی خودم رو برای قصاص اعلام میکنم.خوب اول کی میاد قصاص کنه؟؟!!!!خواهشا نوبت رو رعایت کنید،آهای خانوم شما هم برو تو صف

آشنا بازی نداریم  

 

2- 

باز هم یک اعتراف مربوط به سنین قبل از بلوغ

وقتی حول و حوش 5 یا 6 یا 7 یا 8 یا شایدم بیشتر سن داشتم یه موجود باارزش بودم برای دختران فامیل و همسایه.در اون زمان سخت گیری برای دخترها خیلی بیشتر بود.همه دختران فامیل(از دور گرفته تا نزدیک از زشت گرفته تا زیبا )میومدن دم خونه مون صف میکشیدن تا من رو ببرن گردش.البته گردش بهونه ای بیش نبود اونا میخواستن به قرارشون با دوست پسرشون برسن و از من بعنوان یه وسیله استفاده میکردن(یادتون باشه هدف بعضی وقتا وسیله رو توجیه میکنه).منم بعد از رسیدن به خونه بدون از دست دادن وقت و در سریع ترین زمان ممکن پته و مته و شته و ملا همه چیز رو میریختم رو ی آب(یه مثلی هست که میگه دیگی که واسه من نجوشه میخوام سر سگ نوش بجوشه).البته من از همان بدو تولد زیرآب زنی رو به بهترین شیوه ممکن بلد بودم.بندگان خدا این دخترکان به خودشون شک میکردن ولی به من،نه

همینجا از بدنهای کبود آن عزیزان حلالیت میطلبم و آمادگی خود را جهت درمان دردهایشان اعلام میدارم  

 

3-

مورد بعدی مربوط به معلمهای عزیز میشه مخصوصا معلم های ابتدایی

مادر ما به نمره بسیار گیر بودن یعنی کلا غیر از 20 دیگه چیزی رو نمیشناختن و ما هم پوستمون تحمل نیشگون های ایشون رو نداشت.بعضی مواقع دست به دامان روشهای ناجوانمردانه میشدیم.مثلا اگه بعلت نذاشتن یکعدد تشدید ناقابل میشدم 19 خداییش روا نبود تحمل اونهمه کتک٬پس میومدم یه تشدید خوشگل میذاشتم بالای موضع مورد نظر و میگفتم ببین من گذاشته بودم،معلممون با من لجه، میگه یکم اونورتر گذاشتی.مادرمون هم بجای کتک ما رو بغل میکرد و تا جایی که بلد بود فحش و نفرین حواله معلم گراممون میکرد.خداییش هر عقل سلیمی میگه باید همینکار رو کرد.اینجوری علاوه بر در امان بودن از آسیب بدنی،با در آغوش گرفته شدن توسط مادر عواطف انسانی و روابط خویشاوندی هم بشدت تقویت میشد

معلم های عزیز واسه اونهمه فحشی که نثارتون شد من رو ببخشید اصلا شما هم میتونستید از اصطلاح آینه استفاده کنید و همه فحش ها رو به هرناحیه ای که دوست داشتید حواله بدید  

 

4-

اعتراف میکنم وقتی فوتبال بازی میکردیم کلی ... میکردم

البته این مربوط به دوران بعد از دبستان میشه

واسه اینکار هم شیوه خاص خودم رو داشتم

ما که بضاعت خریدن تیر دروازه رو نداشتیم واسه همین از چند تا تیکه سنگ یا قوطی استفاده میکردیم.لازم به ذکر میباشد که در آن دوران هنوز با بعضیا دوست نشده بودیم که ازشون بعنوان تیر دروازه استفاده کنیم

داشتم میگفتم،وقتی شوتی میزدم و از کنار تیر دروازه رد میشد در مرحله اول با قیافه مظلومی(شما اگه دوست ندارید بخوانید قلعه نویی) اظهار میکردم گل شد و روی این امر اصرار میکردم،اگه بچه ها نمی پذیرفتن وارد فاز بعدی میشدم و صدام رو نازک میکردم و شروع میکردم به جیغ و هوار کردن(خدایا چه صبری داشتن این همسایه ها که صدای ناهنجار من رو سر ظهر تحمل میکردن) در این مرحله واسه اثرگذاری بهتر کلی هم بالا و پائین میپریدم.اگه این هم جواب نمیداد از یه چیزی استفاده میکردم که یه زمانی روی ما ایرانیا خیلی اثرگذار بود.اون چیزی نیست به جز قسم خوردن.واسه این امر ابتدا از فامیل های دور مثل عمه شروع میکردم تا میرسیدم به 124000 هزار فرستاده و نفرستاده و در شرف فرستادن.اگه بچه ها خیلی بی ایمون بودن و  این چیزا روشون اثر نمیکرد مجبور میشدم یه لگد بزنم به تیر دروازه و بازی رو تعطیلش کنم.

اذهان منحرف لطفا برگردید به خط اول و بجای نقطه چین بنویسید جرزنی

بله من اعتراف میکنم کلی جرزنی میکردم   

 

5- 

 بزارید یه اعتراف دیگه درباره معلمین بکنم  و از معلم زبان دبیرستانم به نمایندگی از تمامی معلم هام حلالیت بطلبم

وقتی ایشون روشون به تخته بود من انواع و اقسام صدای هنجار و ناهنجار و مجاز و غیرمجاز و... را از جاهای مختلف منتشر میکردم.وقتی ایشون برمیگشت از اونجایی که اون صداها به هیکل نحیف و رنجور من نمیومد پس لاجرم بغل دستی اینجانب مورد آماج حملات کلامی و جسمانی واقع میشد و باید تشریف میبرد دم درب دفتر و فردا والدینش رو میاورد مدرسه،آخر سال هم با هزار مصیبت و سفارش اینجانب یه نمره 10 میگرفت.در تمام این مدت بنده راحت روی نیمکت نشسته بودم و به ریش نداشته دوستم میخندیدم 

  

6-

اعتراف بعدی برمیگرده به تقلید صدا توسط اینجانب

این حرکت بنده ضربه بزرگی به جوونهای فامیلمون زده

وقتی این پسرای دم بخت شال و  کلاه میکردن و میرفتن خواستگاری(در مواردی که من هم همراهشون بودم)همچین که پدر عروس طلب مهریه 1000 سکه ای میکرد بنده بلادرنگ با تقلید صدای داماد میگفتم قبوله.اینجوری همه تو عمل انجام شده قرار میگرفتن و همه چی رو براه میشد.دست خودم نبود که عروسی دوست دارم

الان تعداد زیادی از مردای فامیل واسه همین مهریه سنگین دارن به زندگیشون ادامه میدن و خشن ترین کلمه ای که در طول زندگی مشترکشون به همسرشون گفتن این بوده:چشم عزیز دلم  

 

7-

اعتراف میکنم وقتی با دوستان یا اقوام میریم جایی شام یا ناهار بخوریم در تمام مدت فکرم به اینه که چکار کنم که هزینه شام یا ناهار بیفته گردن طرف مقابل

اصلا از وقتی که قرار همچین برنامه ای رو میزاریم،میرم محل مورد نظر رو شناسایی میکنم و نقشه میریزم که وقتی رفتیم اونجا من کجا بشینم تا بشه دیرتر از بقیه بلند بشم و کمترین دسترسی رو به صندوق داشته باشم و باقی قضایا.خداییش غذا بهم کوفت میشه ولی چکار کنم دست خودم نیست.پای پول درمیونه اگه جون بود میشد یه کاریش کرد

 

8-

اعتراف میکنم آدم جوگیری هستم

نمونه بارزش همین پست نوشتنمه

هروقت پستی مینویسم که بچه ها خوششون میاد و میان تعریف میکنن و این میون 2 نفری هم میگن بیشتر بنویسم،به فکر کلاس گذاشتن میفتم و اگه تا اونوقت هفته ای 1 بار آپ میکردم این فاصله را به 2 یا 3 یا شایدم بیشتر افزایش میدم.  

 

9-

اعتراف میکنم که وقتی یکی ازم تعریف میکنه مور مور میشم و قند تو دلم آب میشه

خدا نکنه یکی ازم ایراد بگیره و انتقاد کنه.

از اونجایی که آدم ترسویی هستم و دور و بر خطر نمیچرخم اگه کسی ازم انتفاد کنه تو روش چیزی نمیگم ولی هرچی بدو بیراه بلدم تو دلم نثارش میکنم و کلی هم نفرینش میکنم.تو این مدت چند نفری از همین منتقدینم تو وبلاگ نوشتن رو نفرین کردم ولی در عجبم از جون سختی این عزیزان که هیچیشون نشده  

 

10- 

اعتراف میکنم که موقع ظرف شستن(نخند نوبت خودت هم میشه ایشاا...)تمام توانم رو میزارم روی اینکه مایع ظرفشویی بیشتری مصرف کنم یا دستکش رو پاره کنم ولی خدا خیر نده این فروشندگان رو که نمیزارن یه روز خوش داشته باشیم.نمیشه یه روز مایع نداشته باشن؟  

 

11-

اینم یه سری اعترافات کلی

اعتراف میکنم که من از مدتها قبل در جریان دوستی پسر قذافی با کارلا برونی بودم تازه یه چیزایی دیدم که عمرا بگم.میترسم سارکوزی طلاقش بده بعد آهش من رو بگیره

اعتراف میکنم که وقتی اون دو تا جوون تو هواپیما رفتن دستشویی من درب رو پشت سرشون قفل کردم

اعتراف میکنم که برجهای دو قلوی مرکز تجارت جهانی 3 تا بودن،یه قولشون رو من دزدیدم(البته راستش رو بخواهید سر زا رفت واسه اینکه خانواده اش ناراحت نشن نگفتم)

اعتراف میکنم وقتی آدامس رو میزارم تو دهنم تا آخرین قطره خونم میجومش و آخرش هم قورتش میدم

اعتراف میکنم کج شدن برج پیزا تقصیر من بود.خب چکار کنم یهو در رفت دیگه.مگه سعدی نگفته که...

اعتراف میکنم من همزمان یزید و ص.د.ام و ق.ذ.ا.ف.ی و بن لا.دن و مونیکا لوینسکی و زتا جونز هستم

اعتراف میکنم سیب اول تو کله من خورد ولی من چون گلابی بودم نفهمیدم و یه جورایی واسه اینکه نیوتن عقده ای نشه گذاشتم اون کشف کنه.بالاخره باید میدوون رو به جوونا واگذار کرد

اعتراف میکنم  وقتی یه نفر رو پشت فرمون یه ماشین مدل بالا میبینم اولین چیزی که به ذهنم میرسه یه فحش پدر مادر داره(البته اصلا حسودیم نمیشه هااااااااا)  

اعتراف میکنم لذت میبرم از اینکه میبینم خوانندگان محترم وقت میزارن و این پستهای طویل رو میخونن و آخرش هم چیزی نصیبشون نمیشه.چکار کنم یه کرمی در وجود ما هست که آسکاریس باید بیاد جلوش لنگ بندازه  

اعتراف میکنم... 

 

 

نظرات 85 + ارسال نظر
تیراژه یکشنبه 10 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 04:52 ب.ظ http://tirajehnote.blogfa.com

سلام
عجب اعترافایی!!!
شما نگران نباش برادر..من تضمین میکنم که یک راست میبرنت بهشت و حوری(دور از چشم هلیا بانو!!) و اینها!

سلام
من روی قول شما حساب کردما
اگه نبردن چی؟

دختری که حرفهایش را نمیخورد یکشنبه 10 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 05:34 ب.ظ http://www.dhnemikhorad.blogfa.com

یعنی چی؟؟؟؟؟ چشو چال مارو اضافه گیر آوردین؟؟؟؟؟ اعترافات درست و حسابیارو هنوز نگفتیییییی

مثلا باید چی بگم تا شما راضی بشید؟

الهام یکشنبه 10 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 05:38 ب.ظ http://sampad82.blogfa.com

:))))))
آدامسه آخرش بوووود:)))
در مورد ۵ امی از اون بنده خدا ک ریش نداشت حلالیت بطلبید:))

نه بابا تازه اولشه حالا حالاها باید بجومش
اونکه از خودمون بود.خداییش من اون بنده خدا رو خیلی اذیت کردم

نیما یکشنبه 10 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 05:41 ب.ظ

ای به اون ذهن خلاقت تبریک و شادباش عرض میکنم !

یعنی هیشکی از تو بهتر نمینویسه ! تو خدای طنزی ! تو یه دونه ای ، خدا رو شکر که فقط یه دونه ای وگرنه خودم میکشتم اون یکی رو !

الان توی پوست خود نمیگنجی ؟

واااااااااااااااای دارم یه جوری میشم
دیگه نگو پسر
بقیه اش رو وقتی اومدم خونه تون بگو
نمیگنجی نمیدونم یعنی چی ولی خیلی حس خوبی دارم

جزیره یکشنبه 10 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 05:48 ب.ظ

این اعترافای اخرش عالی بود. یعنی پستای تو رو ادم باید یه موقع بخونه که تنهاست نه در برابر پدر و مادر چون وختی ادم با صدای بلند قهقهه میزنه کناریاش به مغزش شک نکنن .
فوق العاده بود

راستی میخواستم ازت کلی تعریف کنم مثه دفعه ی قبلی که تو دانه های ریز حرف ازت تعریف کردم ولی دیدم کارم رفع شد دیگه نیاری به تعریف نیست الان میتونی با کیامهر بشینین و کلی بم فحش بدی اخه اون هم فک کنم دل خوشی ازم نداره سر پست ابروریزیش

ببخشیدا ولی کم مغزی خودت رو گردن پستهای من ننداز
بالاخره کارت میفتهپیش ما
اه اه برو معماریت رو بخون
حالا تا اینجا اومدی یکم تعریف کن بعد برو

دختری از یک شهر دور یکشنبه 10 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 06:00 ب.ظ http://denizlove.blogsky.com/

وای چقدر ادمه بدجنسی هستی شما!!! اصلا بهت نمیادا!!!

چطور دلت میاد به من بگی بدجنس؟
میخوای جیغ بزنم؟

وانیا یکشنبه 10 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 06:03 ب.ظ http://BFHVANIYA.BLOGSKY.COM

ایییییییییییییییییییییییییییییییییییییییش

این یعنی چی اونوقت؟
الان اینکه گفتی تعریف بود یا انتقاد؟
بگو تکلیفم روشن بشه که باید نفرین کنم یا دعا

تیراژه یکشنبه 10 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 06:03 ب.ظ http://tirajehnote.blogfa.com

میگما خوبه با این پرونده ی خبیثانه و سیاه چطور تا حالا از دست عوامل موساد و اف بی آی و اینها جان سالم به در برده اید؟..نکنه ...!!! بی خیال...
من نگران هلیا بانو هستم که با چنین موجودی زندگی میکنند!

نکنه چی؟داری حرف در میاری واسه یه جووون ۵۰ ساله؟!!!!!!!!!!!!!
منم نگرانشم

م . ح . م . د یکشنبه 10 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 06:04 ب.ظ

در مورد شماره ی 4 که از پرسپولیسی ها بیشتر از این توقعی نیست اما خب خوبه مثه عضو هیئت مدیرتون ( برادر ارزشی علی پروین ! ) نمیگفتی اصلن زمین کجه ! هوا ابریه ! توپ ناقصه و ... اگر همه ی اینا درست بود اون گل بوداااااااااا

بچه حداقل بزار ۲۴ ساعت از باختتون بگذره بعد بیا اینا رو بگو

الهام یکشنبه 10 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 06:11 ب.ظ http://sampad82.blogfa.com

تیراژه جون خیلی باحالن دیگه! خوش ب حال هلیا بانو جدن! همیشه سرگرمند:دی

لطفاواضح بگید
الان من باحالم یاتیراژه بانو یا هردوتامون یا هیچ کدوممون؟
دست شما درد نکنه.یعنی من تو خونه شکلک درمیارم تا هلیا بانو بخنده؟یعنی من دلقکم؟

ف@طمه یکشنبه 10 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 06:25 ب.ظ http://zarafekocholo2.blogfa.com/

ببخشید ما میخوایم انتقاد کنیم

عزیزم شما اشهدت رو گفتی؟

آناهیتا یکشنبه 10 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 06:28 ب.ظ http://www.a-n-a-a-r-i-a.blogsky.com

سلام جناب تمدن
اعتراف می کنم من تا به حال بلاگر طنز پردازی به با نمکی شما ندیدم! یعنی هم ملت و سر کار میذارین هم حرف دل و می زنین هم می زنین تو برجک ملت....خلاصه همه کار می کنید!
الان جوگیر شدین؟ رفت تا یک ماه دیگه؟

سلام آنا قرمزی
میبینم که تهدیدم در خصوص انتقاد نکردن موثر واقع شده وهمه دارن تعریف وتمجید میکنن
من کوچیک همه دوستانم
شما لطف دارید
اینایی که شما گفتید دلیل کافی هست واسه اینکه دیگه ننویسم

آذرنوش یکشنبه 10 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 06:42 ب.ظ http://azar-noosh.blogfa.com

به به بلاخره آپ فرمودید

چه سعادتی نصیبتون شده

جزیره یکشنبه 10 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 06:49 ب.ظ

چی دادااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااش به معماری توهین کردی ی ی ی ی ی. نه دیگه واجب شد حالتو بگیرم ن پ شماها که عمران خوندید خوبید.
من اصلا قبول ندارم اقا. این بی انصافیه. من هی مجبورم حرمت ریش سفیدتو نگه دام و هیچی نگم. اقا این که نشد وضع. من هی میرم انتقاد بنویسم هی یاد سن و سالت میفتم و نمینویسم. حیف که از من بزرگتری وگرنه میگفتم عمران چی
خوب شد اون کامنت تعریف از قیافتو ننوشتم تو وب بابک. قیافه ست تو داری؟!

واااااااااااااااای چقدر ترسیدم
یکی به داد من برسه
بیا رای گیری کنیم بین عمران و معماری
اصلا بیخیال میگن بخشش از بزرگان
بیا آشتی کنیم
یعنی شما از سن و سال من خجالت میکشی؟
مگه چمه؟به اون خوشگلی

آذرنوش یکشنبه 10 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 06:57 ب.ظ http://azar-noosh.blogfa.com

این اعتراف نامه ی مهربان بانو هم فیلمی شده ها!هی پته های ملتو میریزه رو آب مورد ۶ تون خیلی باحال بود.الان من میخوام هم تعریف کنم ازتون هم انتقاد دعام میکنین یا نفرین؟تکلیف منو روشن کنید

اول فکر کردم میگی فیلتر شده ترسیدم
قابل شما رو نداشت.پس من رو واسه خواستگاریتون دعوت کن تا ۱۰۰۰ تا سکه ردیف بشه
من بهت توصیه میکنم تعریف کن و برو

الهام یکشنبه 10 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 07:16 ب.ظ http://sampad82.blogfa.com

شما باحالید!
البته تیراژه هم باحاله ها!:دی شما نوعتون متفاوته!
خداوکیلی اینجا عالیه...
میگم جناب تمدن شما برادری چیزی کسی ک مجرد باشه ندارید احتمالا؟!:دی
ما املت بلدیم! هم نیمرو! هم سیب زمینی سوسیس! هر انگشتمان ی نوع غذا میپزد!

ممنون از لطفتون
کلا همه باحالن
عرضم به حضورتون مردهای فامیل ما یا عقل دارن یا زن
بنابر این فکر نکنم به کارتون بیاد

آذرنوش یکشنبه 10 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 07:18 ب.ظ http://azar-noosh.blogfa.com

ایول پس دغدغه ی مهریه ی بانوان محترمه با وجود مبارک شما حله! قیافتون هم ...!!!!

البته به شرطی که من دعوت باشم
قیافه من چی؟ها؟؟؟؟

آذرنوش یکشنبه 10 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 07:19 ب.ظ http://azar-noosh.blogfa.com

راستی با اجازه لینکتون کردم (خیلی وقته) خوشحال میشم اگه لینکم کنید

اجازه منم دست شماست
چشششششششم حتما

محدثه یکشنبه 10 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 07:28 ب.ظ http://shekofe-baran.blogsky.com

دایووووووووووووووو؟؟؟؟؟!!!!
جرا من نباید اول شمممممممممم؟؟؟؟!!!!!!

شما اولی غصه نخور

محدثه یکشنبه 10 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 07:31 ب.ظ http://shekofe-baran.blogsky.com

در مورد دو!
خیلی نامردییییییییییی دایییییووووووووووووووو!!!!!!

واسه چی؟
حقشون بود
چه معنی داره با مرد نامحرم نشست و برخاست داشته باشن؟

محدثه یکشنبه 10 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 07:52 ب.ظ http://shekofe-baran.blogsky.com

در مورد چهار!
از پرسپولیسی ها بیشتر از این انتظار نمیره!!!!!
شما ب خودت سخت نگیر!

در مورد پنج!
اونوقت اون خنگ،نمیگفت کار شما بوده؟!!!

در مورد شیش!این که خوبه!دوتا عاشقو ب هم رسوندین!
این موردو چشم پوشی میکنم!

در مورد هفت!
میگن این اراکیا اصفهانینااا!!! حالا باورم شد!


در مورد هشت!
:|

در مورد نه!
یعنی من الان هیچی نگم دیگه؟! بعله!

در مورد ده!
خب دایی جان!خودت باید باز بری بخری،بعدشم ظرفا تلمبار میشه،دستکش نداشته باشی پوست دستت خراب میشه!!!
هررررررررررررررررررررررررررررررررررر!!!!!


اعتراف میکنم وقتی آدامس رو میزارم تو دهنم تا آخرین قطره خونم میجومش و آخرش هم قورتش میدم
هررررررررررررررررررررررر!!!
رجوع شود یه مورد هفت!! هررررررررررررررر!!!


اعتراف میکنم لذت میبرم از اینکه میبینم خوانندگان محترم وقت میزارن و این پستهای طویل رو میخونن و آخرش هم چیزی نصیبشون نمیشه.چکار کنم یه کرمی در وجود ما هست که آسکاریس باید بیاد جلوش لنگ بندازه

در مورد ۴ جنبه داشته باش تا بازم از خاطراتم بگم
در مورد ۵ خب رفیقم بود اونم با من میخندید
در مورد شیش کمال تشکر را دارم.همیشه همین رویه را دنبال کن
در مورد ۷
در مورد ۸ آیکون واضح نیست واسه همین جوابی ندارم برات
در مورد ۹ هرجور خودت صلاح میدونی.به فکر جوونیت باش
در مورد ۱۰ ممنون از توصیه خوبت
ممنوووووون که وقت میزاری و با دقت میخونی

محدثه یکشنبه 10 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 07:55 ب.ظ http://shekofe-baran.blogsky.com

اول!

آفرین آفرین تو میتونی

آرزو بانو یکشنبه 10 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 08:29 ب.ظ http://anahita718.persianblog.ir/

چه اعتماد به نفسی دارید به خدا.
یه سوال هلیا بانو نظرشون چیه راجع به این پست؟

والا همین که من سالمم و دارم جواب این کامنت ها رو میدم یعنی نظر بدی نداشته

وروجک جیغ جیغو یکشنبه 10 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:10 ب.ظ http://jighestan.blogfa.com

جییییییییییییییییییییییییییییییییییییییغ
کورووووووووووووووووووووووووش
اون شماره ی 9 احیانن شامل حال من که نمیشه بخاطر اون پستایی که نوشتم از اراکیا؟؟؟؟؟
نمی دونم چرا فکرم رفت پیش اونا
از وقتی دیدم ناراحت میشی دیگه نمی نویسم ولی اگه اون مورد شامل حال منم میشه بگو تا شرو کنم این پستای قومیتیمو بدو بگو که دلم خیلی خونه از دستشون منتظر بهانه ام تا مثل اتش فشان ......


گوشم کر شد بچه
نه بابا من کجا ناراحت شدم
من سر به سرت میزارم
هرطور دوست داری بنویس
فقط عواقبش رو بپذیر

دختری که حرفهایش را نمیخورد یکشنبه 10 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:22 ب.ظ http://www.dhnemikhorad.blogfa.com

حقیقت آقا حقیقت اعترافاتو بگووووووووووووو

بقول معروف زرنجیا

عاطفه یکشنبه 10 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:45 ب.ظ http://hayatedustan.blogfa.com/

عاااااااااااااااااااالی
بهههههههههههههههههترین اعتراف

ممنووووووون

وانیا یکشنبه 10 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:20 ب.ظ

به اشد وضع ناقدم

شما ظهر غذاتون سوخته خون به مغزت نرسیده الان یه چیزی داری میگی.برو غذات رو بخور وقتی سرحال شدی بیا نظر بده

پونه یکشنبه 10 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:57 ب.ظ http://jojo-bijor.mihanblog.com

میبینم که دوباره زدید به کار جاده و اسفالت و این حرفا
امیدوارم با این اعترافات خدا شمارو مورد بخشایش خود قرار دهد آمییین

آخه یه جاده خاکی جدید پیدا کردم
انشاا...

ری را دوشنبه 11 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 08:59 ق.ظ http://narenjestaan.persianblog.ir

مطمئنی چیزی از قلم نیفتاده
هان
خوب فکر کن
مدیونمون نشی

اگه بازم یادم اومد میام میگم

[ بدون نام ] دوشنبه 11 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:20 ق.ظ

عزییییییییییییییییییییییییییییییییییییزم میدونم اون روی که تو رفتی عمران مملکت یه جور دیگه بود، فک میکردی بزرگ میشی برا خودت سری تو سرا در میاری، بعد همه بت میگن آی مهننس،آی مهننس، بعد میشی افتخار خونوادت ،بعد خودتو اون بالا بالاها میدیدی، ولی یهو دور برگشت، یهو دیدی شونصدتا دانشگاه مجاز و غیرمجاز اومدن و گفتن با ما به ارزوهای خود برسید و مهننس عمران شوید و همه هم عین چی ریختن توش بعد یهو دیدن از هر10تای ورودیه به دانشگاهها از رشته ی ریاضی 9تاشون عمران میخونن اون یکی هم انصراف از تحصیل میده و میره تو یه دانشگاه دیگه عمران میخونه، خلاصه اینجوری شد که دیگه عمران از بورس افتاد بمیرم که یاد داداشم افتادم که اون هم با تو همدرده.

عیبی نداره ه ه ه ه ه ، میدونم الان هم اوضاع همینه اون هم برا همه رشته ها، ولی فرق ما و شما در اینه که ماها به هیچ امیدی نرفتیم دانشگاه ولی شماها با هزار امید رفتین دانشگاه
من مشکلی با اشتی ندارم بیا اشتی کنیم.

بخاطر اینکه اینجا بچه رد میشه و بدلیل اینکه در ۲ کامنت بالایی عذرخواهی کردی جواب نمیدم و میبخشمت

جزیره دوشنبه 11 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:21 ق.ظ



در ضمن در مورد قیافت هم وقتی جواب اون کامنت بالایی رو خوندم نظر میدم

هه هه قیافه من؟مگه اینکه تو خواب دیده باشی

جزیره دوشنبه 11 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:30 ق.ظ

(ایکون ادمی که تازه الان وبلاگشو چک کرده) عزیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییزم، کوروش جاااااااااااااااااااااااااااااااان، ک گفته عمران بده؟حالا درسته به معماری نمیرسه ولی بعد معماری بهترین رشته ست. چه دست قوی ای داری تو. چه وبلاگی داری تو ،اصلا تو خودت نمره ی بیستی، واااااااااااااااااااااااای چه قیافه ی آسی، اصلا تو دیگه کی هستی.بابا تو دیگه کی هستی (2یار)


کوروش جان، ببخشید،اقای مهندس، میگم پروژه ی متره تو دست و بالت نداری؟
البت بگما من فقط دنبال نقشه های کاملشم نه خود پروژه( آیکون یه دانشجوی کوپنیه خاک بر سره درسخون) بعد 1000 مترمربع به بالا. یعنی حالا اینو استاد گفته ولی شما همون 800 به بالا بگو .بیشتر از 1000 نشه ها.
البت الان یه خونه 750 متری رو بم پیشنهاد دادن ولی میترسم نه بگه. حالا شما اگه سایتی سراغ داری هم بگو.
باز هم من میگم کوروش تمدن یه چیز دیگه ست

حالا چقدر پول میخوای خرج کنی؟

منجوق دوشنبه 11 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:55 ق.ظ http://manjoogh.blogfa.com/

میگم اختلاس مختلاس تو کارت نبوده فقط این یه رقم رو ننوشتی ها .

دیگه خواستم ریا نشه

سارا دوشنبه 11 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:32 ب.ظ http://www.takelarzan.blogsky.com

ینی خدایییییییییییییی انسان جوووووگیری هستید جناب کورش خان
ینی این دهان مبارک ما کفففففف کرد انقدر طولانی اعتراف کردید
ینی نمیشد یکمیشو بذارید مرحله بعدی؟تازه اینجوری جذاب تر هم میشد جان شوما اون تن بمیره
حالا خودمون همه اعترافاتتون واقعی بوووووووووووووووود؟!!!!!!!!!!!

مگه بلند بلند میخونی که کف کردی؟تو دلت بخون
واسه مرحل بعد هم دارم شما غصه نخور
نگاه کن چه دختر خاله شد واسه چی راستش رو بگم؟
نمیگم.باید زیرلفظی بدی تا راستش رو بگم

علی لرستانی دوشنبه 11 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 02:00 ب.ظ http://alilorestani.persianblog.ir/

عجب اعترافی....آقا ما بخشیدیمت یحتمل خدا هم میبخشت....پس برم خوش باش

هی میگم شما چقدر انسان بزرگی هستید پس واسه این بود

شازده کوچولو دوشنبه 11 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 03:06 ب.ظ http://www.shazdehkocholo.blogsky.com

خدا خیر بده به این مهربان بانو
چقدر اعتراف داشتید شما.
الان میدونید من چه تصوری راجع به شما دارم؟
یه خودشیفته ،آدم فروش، زیراب زن ،معلم چزون، دوروی ،پاچه خار،خسیس ،جوگیر، زن ذلیل ،برج دزد که اسمش کوروشه
واقعا اینهمه خصوصیت و یه جا داشتن هنر بزرگیه به خدا

خدا به همه خیر بده اگه دم دستش پولی هم بود به من بده
تازه اینا خوب هاش بود
زن ذلیل آره؟وای چقدر خصوصیات خوب داشتم من
خدا رو شکر که بالاخره یکی پیدا شد و به هنر من پی برد.ایشاا... جبران کنم

رهگذر دوشنبه 11 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 03:14 ب.ظ http://mario22.blogfa.com/

بابا اعتراف کن! بابا حلالیت طلب. بابا قشنگ و طولانی نویس.
چش و چال در آر!
قشنگ تر از پریا!
الان این همه تعریف کردیم تضمین می کنی بری تا دو ماه دیگه ننویسی؟!؟! ینی خیالمون راحت؟ یا لازمه یه کم بیشتر تعریف کنیم.

راستش با یه چشم پزشک قرارداد بستم.زندگی خرج داره دیگه
ایشاا... ببینم چکار میتون بکنم براتون
لازم شد میگم بازم بیایی تعریف کنی

Don Quixote دوشنبه 11 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 04:19 ب.ظ http://donquixotte.blogfa.com

donquixotte.blogfa.com
خوشحال می شم یه سر بزنی

خدمتتون میرسم

جزیره دوشنبه 11 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 04:26 ب.ظ

سلام

ببین دقت نمیکنی دیگه . من چی گفتم بت گفتم ایکون به کوپنی. کوپنی یعنی چی؟یعنی دانشجوی دانشگاه دولتی. دولتی یهنی چی؟یعنی مفت خور. البه بنده از انجاییکه دانشجوی شبانه هستم پول تحصیلمو عین چی میکوبم تو صورت دولت میگم بیا بگیر. یعنی منت دولت سرم نیست

حالا سر پولش با هم کنار میایم. شما که اهل مادیات نبودی کوروش جان

میگم همون پولی که میکوبی تو صورت دانشگاه یه چیزی بزار روش بده به خودم.من باهات کنار میخوام آدم منصفی هستم

آوا دوشنبه 11 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 05:19 ب.ظ

عجب اعترا ف نامه ای شدااااا! من
فک میکردم خودم اعمال ناهنجار
گونه زیاد ازم سر زده پس برم
دلمو خوووووش کنم..برم
عشق و حاااااااااااااال
دربسسسسست
بهشت؟؟؟؟؟؟؟؟؟

مث همییشه
خووووووب
بوووووود
یاحق...

بابا اینا که هنجار بودن همشون

نسیمه دوشنبه 11 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 06:14 ب.ظ http://nasimehsamani.blogfa.com

نتیجه اخلاقی داستان این که : شما دوست داشتید همه این کارها را بکنید نتونستید الان عقده شده براتون به این روز افتادید

میبینم که نگاهت متفاوته
جنس نگات رو دوست دارم(ببخشید اون جنس صدا بود)

سارا دوشنبه 11 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 06:39 ب.ظ http://www.takelarzan.blogsky.com

ینی یه چی بگمممممممممممممممممم زیرلفظی مال عروسه داداش من
گفته باشممممممممممممممم

پول بده عیب نداره شما به ما بگو عروس

گــل گیســـو دوشنبه 11 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 07:54 ب.ظ http://gol-gisoo.blogsky.com/


خیلی اعترافاتتون تکان دهنده بود

بخشید اگه نکون ها اذیتتون کرد

مستوره دوشنبه 11 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:30 ب.ظ http://shaparaksh.blogfa.com

با خواندن اعترافات شما ، خیلی به خودم امیدوار شدم

اصلا این وب برای امید دادن به شما عزیزانه

ما(ریحانه) سه‌شنبه 12 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:19 ق.ظ

همین شما آدم های خفن و خلاف کار به وبمون رفت و آمد کردید که مارو هم از راه به در کردید دیگه... موندم این اط.لا.عات چی ها چکار میکنند که شما راست راست تو شهر میچرخید و به اهداف قدیس ممل.کت ضربه های شدید روحی روانی میکنید...
در مورد اون تحویل گرفتن هم همچین مورمورمان شد.. تنک یو... امیدوارم بتونم زودتر برگردم ..احساس میکنم الان میدون رو برای رقبایی مانند شما خالی کردم واسه همین بدجور داری جولان میدی!!!!!(یعنی حتی تعریف کردن هم به من نیومده ها!!!! قبول داری؟؟؟!)

ای بابا شما هنوز زنده ای؟
خداییش نمیتونی بیایی یه تشکر درست و درمون بکنی؟
ما بیصبرانه منتظر بازگشت شما هستیم.اصلا دسته کل هم تداریک دیدیم

فاطمه شمیم یار سه‌شنبه 12 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:57 ق.ظ

سلامم کوروش خان
ای داد و بیداد بقیه اعترافات قابل اغماضه یه جورایی تحت شرایط خاص
ولی خوب جناب شما برج پیزا رو چه کار داشتی خوب
من هر وقت می بینم کج بودنش میره رو اعصابم

سلام
پیزا رو با پیتزا اشتباه گرفتم یه گاز از کنارش زدم کج شد
شما اعصاب خودت رو خورد نکن.باور کن برج پیزا کج نیست.اشکال از گیرنده تونه

شیوا سه‌شنبه 12 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 01:03 ق.ظ http://shiva.blogsky.com

ایول تا همون مورد 4-5 سند جهنم کلا زدی به نام خودت

خدا رو شکر بالاخره سند یه جایی به اسممون خورد

خورشید سه‌شنبه 12 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 01:15 ب.ظ http://khorshidejonoob1.blogfa.com

خب خیلیاش رو هلیا بانو باید ببینن و با عرض معذرت حقتون رو کف دستتون بذارن

ولی در مورد بقیه همینقدر بس که شکر خدا ما کلی دور هستیم ازتون
طفلکیا اطرافیانتون ...

ممنون از لطفتون
اتفاقا تصمیم دارم یه سر بیام جنوب

شهاب آسمانی سه‌شنبه 12 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 01:58 ب.ظ http://empyrean.blogfa.com

دمت گرم کوروش خان ...
خیلی باحال بود ...
حسابی خندیدم ...

ممنون برادر باحالی از خودتونه

وانیا سه‌شنبه 12 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 03:13 ب.ظ

کوروش قراره اصفهان بریونی بخوریم
محض دلسوزیت گفتم میدونم خیلی شکمویییییییییی

یه چیزی گفتی اعصابم بهم ریخت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد