مستقیم ته بهشت

 

 

پیش نوشت ۱: ۲۲ آبان ماه امسال شد ۲ سال 

دقیقا دو سال گذشت از زمانی که کیامهر-علی-بابک-اسطوره بازی های وبی- 

سالار بلاگستان-مکانیک لیفتراک-سالیران-....(بابک بیا رشوه رو پرداخت کن تا نگم ۳ نقطه چیه-زیاد هم وقت نداریا) بزرگترین اشتباه عمرش رو انجام داد 

اونموقع فکر میکرد داره من رو مغفول میکنه(بچه ها کاری به معنی مغفول نداشته باشن) 

ولی بعدا متوجه شد که نه بابا 

الان هم میدونم که حسابی پشیمونه  

پارسال رفته بودم زیارت  

امسال هم که رفتم سیاحت 

واسه همین قسمت نشد تا بهتون بگم واسه مراسم تشریف بیارید رستوران شاندیز 

البته مراسم مشابهی هم تو رستوران نارنجستان برپا بود تا اینجا هم نشون بدم من 

براتون حق انتخاب قائلم 

 

پیش نوشت ۲: از روزی که این وبلاگ رو راه اندازی کردم اعتقادم این بود که 

کامنت نباید بدون جواب بمونه 

اینکه کامنتی رو جواب ندم برای من دقیقا حکم همون جهنم و آتیش و سیخ داغ و ... رو داره 

ولی مدتیه که شرمنده دوستان هستم 

خواستم بدونید تک تک کامنت هاتون برام ارزش داره 

و هر کامنتی که میذارید من رو یک درصد به غ-ن+ی سازی نزدیکتر میکنید  

(سعی کنید غ-ن+ی سازی در حد مجاز بمونه)

و شرمنده از اینکه کمتر میتونم براتون کامنت بزارم 

 

امروز کلی به خودم فشار آوردم(به ذهنم)

و سعی کردم چیزایی رو از گذشته بیاد بیارم

منظورم مراسم عزاداریه

میخواستم ببینم این چند سالی که من یادمه چقدر

دچار تحول شدیم

دیدم خیلیییی

کاری به نیتهایی که پشت حضور افراد تو این مراسمه ندارم  

چون شاید بگید دارم یه طرفه به قاضی میرم و

اونادارن واسه امامشون عزاداری میکنن خب،چه اشکالی داره مگه؟

 بعد از اینکه مغزم تو این فشارها کلی اذیت شد گفتم

بذار یکم راحت بذارمش،اونم نامردی کرد و رفت تو آینده

  

 

 

همینطوری که داشتم تو خیابون انقلاب قدم میزدم

چشمم به یه بیلبورد افتاد

داشت یه تیزر تبلیغاتی رو پخش میکرد

اول فکر کردم تبلیغات یه محصول تجاریه

ولی نه، داره یه هیئت رو تبلیغ میکنه

سریع آدرس رو برداشتم تا یه سر بهش بزنم

فورا سوار مونوریل شدم(بالاخره عمو محمود حرفش رو به کرسی نشوند)

چون حمل ونقل عمومی با مدیریت توانمند رویانیان حسابی

گسترش پیدا کرده،تو اون ساعت شلوغ غیر از من و

یه خانوم خوش تیپ کسی تو مونوریل نبود 

(اونم واسه اغفال من اونجا بود که البته من نشدم ائنی که باید میشدم)

بالاخره رسیدم

از یه کوچه گذشتم،سراسر دیوار تصاویر 3 بعدی از

وقایع کربلا پخش میشد،نکته عجیب اینکه زیرش نوشته بود

پخش زنده،من نفهمیدم منظورش چی بود

بالاخره به ورودی رسیدم،خواستم برم داخل ولی اجازه ندادن

گفتن باید عضو بشی

عضو هیئت محبین...... ای بابا بازم اسمش یادم رفت

صد بارپیش خودم تکرار کردم تا یادم بمونه

واسه عضویت آدرس یه سایت رو دادن

تو سایت نوشته شده بود دو نوع عضویت وجود داره

1-عزاداری مجازی

2-عزاداری واقعی

یه توضیحات مختصری از عزاداری مجازی نوشته بود:

نمیدونم چرا اسمش مجازی بود.اونجا با استفاده از علم شبیه سازی

شمر و یزید رو شبیه سازی کرده بودن و شما میتونستی اونقدر

اونا رو بکشی که بمیرن.

به دلایلی زیاد جزئیات این نوع عزاداری رو نمینویسم ولی خیلی تکان دهنده بود

ترجیح دادم برم نوع واقعیش رو بخونم

اونجا از تمایلات پرسیده بودن.مثلا پرسیده بودن میخوای عزادار

باشی یا تدارکاتچی؟

از پذیرایی ها نوشته بودن

واسه هرروز یه لیست بلند بالا تهیه کرده بودن

برنامه یه روزش رو نگاه کنید(بصورت تصویری تو سایت بود):

قبل از ورود به سالن اصلی باید میرفتی سالن مد

اونجا لباس انتخاب میکردی؛موهاتو درست میکردی

چند نفری هم آرایشگر بودن جهت اصلاح؛آرایش چهره و مو و تتو و....

حتی جراحی پلاستیک هم میکردن

خب بریم سمت سالن اصلی

به هرنفر در هنگام ورود یه شربت تقویتی  میدادن

یه چیزی مثل دوپینگ بود آخه شب سختی رو درپیش داشتن

راس ساعت 9 شب و بعد از سرو نسکافه مراسم بطور رسمی

شروع میشد

مجری برنامه دستور کار اونشب رو قرائت کرد

بعدش یه مرد با سوز و گداز فراوان مطالبی رو خوند

داشت واقعه کربلا رو شرح میداد؛عجیب بود اصلا برام آشنا نبود

من چیزایه دیگه ای شنیده بودم

اونموقع اصلا بمب شیمیایی یا مسلسل نبوده

صحبت از این بود که لشکر شمر از شوک الکتریکی استفاده میکردن

اسید به صورت اسیران میپاشیدن؛از غرق مصنوعی جهت ارعاب و

اعتراف گیری استفاده میکردن و.......

اینکه آمریکا عامل اصلی این حادثه بوده و حامی مالی این جریان اونا بودن

بعد این مراسم از افراد با نوشیدنی پذیرایی شد

باز یه جگر سوز دیگه اومد

جگر سوزهمون مداحه که تو دانشگاه هایه مخصوصی تعلیم میبینن

شرایط خاصی باید داشته باشن منجمله صدای کلفت و نامفهوم، 

چهره باید طوری باشه که عزادار جرات نگاه کردن به او را نداشته باشه

بعد از این مرحله افراد آماده خروج از محل شدن

به هرنفر یه زنجیر میدادن

طبق مطالب روی سایت برخلاف هیئت های دیگه که

از طلای 18 عیار جهت زنجیر استفاده میکنن این زنجیرها

از طلای 24 عیار هستن ودارای لبه های تیزی هستن جهت ایجاد زخم 

نوشته بودن توسط طراحان ایتالیایی ساخته شده

طبل های بزرگی داشتن که برای حرکت دادنشون از تریلرهای طبل کش

استفاده میکردن و افرادی که چند ماه در باشگاه هایه  بدنسازی مخصوص

هیئت آموزش دیده بودن مسئولیت طبالی رو بعهده داشتن. 

انگار اینا اصلاح نژادی شده بودن چون نمونه این هیکل ها رو من قبلا ندیده بودم

علم های غول پیکری داشتن که به وسیله بالگرد حرکت داده میشدن

و تعدادی افراد تعلیم دیده،کنترل علم و اجرای مراسم سلام دادن و

روبوسی با علم میزبان وباقی مسائل رو بعهده داشتن

علم از پلاتین وطلا بود و برای تزیین از الماس استفاده شده بود

در هیئت اول یه گله گوسفند جلودسته قربونی کردن

تو دومی 10 تا گاو و 10 تا شتر

در جلوی یکی از هیئت ها یه چیز عجیبی توجهم رو جلب کرد

یه دایناسور،وااااای داشتن یه دایناسور رو میکشتن

میگفتن گوشتش کلسترول نداره و واسه عزادارها مفیده

خدایا دایناسورا که منقرض شده بودن

(الانم اون عزاداریها یه خالص منقرض شده

خدا کنه یه روزی مثل این دایناسورا بتونن اونا رو هم بازسازی کنن)

مراسم تا ساعت 4 صبح ادامه داشت؛همه اومدن داخل هئیتی که بوسیله

طراحان صحنه و دکور ساخته شده بود.مسئولین ادعا میکردن بوسیله

ساعت زمان افرادی به گذشته فرستادند تا حال و هوای اونجا رو درک

و اینجا پیاده کنن.چیزی که کف همه رو میبره چون هیچکدوم از هیئت ها

نتونستن اینکار رو بکنن

در انتهای مراسم منوی غذا پخش شد

یه عالمه غذاهای ایرانی و فرنگی

پیتزا؛ساندویچ؛شنیسل مرغ؛استیک،لازانیا؛ماهی کبابی

خاویار؛کباب برگ٬ شیشلیگ ٬ کباب دنده ٬ خرچنگ و بیف استراگانوف.......

بهمراه کلی نوشیدنی ،دسر و...... 

چند نفر داشتن از این مراسم فیلمبرداری میکردن 

گفتند اینا مال برنامه بفرمائید هیئته 

هر شب مهمون یه هیئت میشن و به هم امتیاز میدن و ... 

نفر برنده هم میره المپیک

داشتم خودم رو جهت ورود اطلاعات به سایت آماده میکردم که

صدای طبل من رو به خودم آورد

یعنی اینا تخیلات ذهنی یه آدم بد بین مثل منه؟خدا کنه 

 

پی نوشت :امروز واسه کاری بیرون بودم یه چیز جالبی دیدم

یه علم عظیم توسط جمعی علم کش محتاج توجه جمعیت نسوان

در حال حمل بود؛زنجیری که جهت اجرای مراسم سلام به پره

 وسط علم وصله دچار مشکل شده بود.یکی از جوونا رفته بود روی

کول رفیقش وبه بدنش کش داد تا قله علم رو فتح کرد

 چون از اون شلوارهای فاق کوتاه پوشیده بود محافظ

اعضا و جوارحش که به رنگ سرخ بود به شکل خنده داری نمایان شده بود

و بساط انبساط خاطر جمعیت متاثر رو فراهم کرد. 

(خب چکار کنم خنده دار نبود.اصلا مگه قراره امروزم بخندی؟)   

 

نظرات 17 + ارسال نظر
جزیره پنج‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 01:25 ب.ظ

اول شدنم و به خودم و تو و جامعه ی وبلاگ نویسی ایران تبریک میگم

جزیره پنج‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 01:35 ب.ظ

پارسال و که کوفتولی امسال کجا بودی؟! بعدشم برادر من شما به عزرائیل قسطی جون خواهی داد در 120 سالگی(روایت داریم) بعد حالا اینجا واسه ما میخای بهمون شام بدی؟!

برادر من مگه شما مغز هم داری؟بعدشم خب فشار نیار بهش دیگه بزار باز هم اکبند بمونه،درست مثل تا همین الان


پی نوشت اخر اخر اخریت خیلی باحال بود

جزیره پنج‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 01:36 ب.ظ

نوشته ت با وجود اینکه یکم به نظرم بودار بود ولی کلا خیلی باحال بود

جزیره پنج‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 01:39 ب.ظ

راستی من این دوسال و نفهمیدم چی شد؟!دوسال از کدوم اشتباه گذشت؟

yasna پنج‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 05:24 ب.ظ http://delkok.blogfa.com

من که اصلا نفهمیدم از نوشتن این پی نویس ها و پی نویس ها.. اون هیت نازنیین چی می خواستی بگی...

واواقعا که رفیق ههمون سه نفری که گفتی... آخرش هم نفهمیدم شما چند تا کدومتون اون یکی رو راه به در کرد که این شکلی شدین..اینقدر این ملت رو سر کار میگذارید.. والا به خدا

تیراژه پنج‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 05:48 ب.ظ http://tirajehnote.blogfa.com

یا امام زمان
این پست چرا اینقدر طولانیییییییییه؟!!!!
من میرم دوباره سر فرصت مناسب برمیگردم

مامانگار پنج‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 06:36 ب.ظ

بازم آفرین به ذهنت کورش خان...
..ولی ببینم...شما تا چه حد به واقعیت یافتن خوابهات مطمئنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟...یعععنی چنددرصد؟؟؟

کیانا جمعه 3 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 01:14 ب.ظ

برم ببینم چی نوشتی حاچاقا

کیانا جمعه 3 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 01:30 ب.ظ

همش یه طرف اون پی نوشت اخر یه طرف

کیانا جمعه 3 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 01:31 ب.ظ

میگم واقعن حالا بگین بچقد فشار اوردین که این همه رو نوشتین؟؟؟احتمالا موقع نوشتن گرسنه نبودی؟؟؟!!!

محدثه یکشنبه 5 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 10:33 ب.ظ http://shekofe-baran.blogsky.com/

من که از اون پیش نوشتا هیچی نفهمیدم! (استغفرالله فحش نده هاااا!!! :دی)
الان خیابون انقالاب کجاس دقیقا؟! تهران؟ مونوریل؟! مونوریل چیه؟! فحشه اینم؟!! استغفرالله!! :|

پی نوشت: ایش! من نمیدونم "شما" مردا دقیقا با خودتون چی فکر میکنید! :دی

محدثه یکشنبه 5 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 10:33 ب.ظ http://shekofe-baran.blogsky.com/

راستی اول!!
.
.
.
.
.
.
طرح نادیده انگاری ِ جزیره!!! :-"

ژولیت پنج‌شنبه 9 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 05:30 ب.ظ http://migrenism.blogsky.com

به جان خودم نه ولی به جان دشمنم به زودی همه ی این اتفاقا حتی بسی بدتر هم می افته. این خط اینم نشونX
راستی مقدمتان گلباران و اینا!
خدایی با این ژن شیرازی چطور حوصلم شد تا تهشو بخونم خدا عالمه!

مرضینااااااااااااااا چهارشنبه 15 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 01:38 ق.ظ

یه چیزی بگم ناراحت نمیشی
اصلا از پستت خوشم نیومد به نظرم جالب نبود سعی کن بیشتر به ذهنت فشار بیاری تا پستای جالب بنویسی

چششششششم
یه چیزی بگم ناراحت نمیشی؟امتحان کردم یعنی بیشتر هم فشار آوردم ولی بهتر از این نتونستم بنویسم

جزیره چهارشنبه 6 دی‌ماه سال 1391 ساعت 03:46 ب.ظ

چقدر این کامنت اخری رو خوندم خندیدم. اهای بدعمرانی چرا جواب کامنتای ماها رو دادی هان؟تبعیض قائل میشی؟

جزیره چهارشنبه 6 دی‌ماه سال 1391 ساعت 03:47 ب.ظ

اصلاحیه
دادی=ندادی

fsd دوشنبه 2 دی‌ماه سال 1392 ساعت 12:46 ق.ظ

چه جراتی داری !
خیلی دوست دارم بنویسم
ولی دوست دارم زنده بمونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد