روزنوشت

 

پیش تشکر نوشت:از همه دوستانی که این چند روز ابراز همدردی کردن نهایت تشکر رو دارم 

اسم عزیزان رو نمیارم چون میترسم اسم کسی جابیفته و من شرمنده بشم.فقط میخوام بدونید که همدردی شما عزیزان واقعا آرامش بخش بود 

 

پیش توضیح نوشت:قصد داشتم چند روزی ننویسم و دوباره با همون پستهای طنز خدمتتون برسم ولی دوری از دوستان سخته.پس فعلا این نوشته ها رو بپزیرید تا منم طنزم بیاد. 

  

و اما......  

 

  

 

 

ادامه مطلب ...

۵ لذت زندگی

 

چند روز پیش بهنام عزیز بنده حقیر رو به بازی دعوت کرد 

البته شاید نشه بهش گفت بازی 

آخه زندگی که بازی سرش نمیشه 

تو این بازی باید ۵ تا از لحظات لذت بخش زندگیمون رو بگیم  

لذتهای زندگی من کلا خیلی کم خرج و به اصطلاح دم دستیه 

یعنی هروقت اراده کنم میتونم یه لحظه رویایی رو واسه خودم رقم بزنم

این شما و این لذتهای زندگی ما: 

 

 

 

ادامه مطلب ...

سفر آبگوشتی

 

 

تو مسافرت نوروزانه من هم بیکار نبودم و عکسهایی گرفتم ولی 

از اونجایی که من نمیتونم درست به قضایا نگاه کنم عکسهای من یکم متفاوته 

 

قبل از شروع عکسها باید چند نکته رو بگم 

 

۱- تشکر میکنم از مادرخرج محترم 

خوبه پدرخرج نبود٬همینجوریشم نفس ما رو بریده بود 

۱ ریال که خرج میکرد در عرض ۳ سوت تو دفترچه اش یادداشت میکرد 

همچین که مینشست تو ماشین همسر محترمشون ازش میپرسید: 

....جان نوشتیش؟ 

....جان هم میگفت آره نوشتم 

معلوم نشد که مادرخرج کی بود؟من که سعی کردم معلوم نشه 

انگار یه پورت رو از یه جاییش به دفترش وصل کرده بود و سریع خرج کرد رو منتقل میکرد   

 

  

۲-روز آخر سفر بود٬ارومیه بودیم٬تو هتل اتاق گرفته بودیم 

با هلیا بانو آمده بودیم یه سری از وسایل رو از ماشین ببریم بالا 

دلمان برای هلیا بانو تنگ شده بود 

سوار آسانسور شدیم 

خواستم یه ابراز محبتی کرده باشم و از این دلتنگی بکاهم 

یک بوسه کوچک همان و دیدن دوربین مداربسته در آسانسور همااااااااااااااااااااااان 

 

 

 

ادامه مطلب ...

از مردم آزاری تا....

  

کسی اینجا هست که فکر کنه من مردم آزار نیستم؟ 

اگه هست حتما پست تحلیلی من درباه عکسها و نقاشیها رو نخونده 

البته یکم هم دچار خودآزاری هستم که باز هم در نوشته هایم مشهوده 

امروز میخوام یه موردی رو ذکر کنم که اگه کمی درباره مردم آزاری من شک دارید برطرف بشه 

  

 

 

 

۳۲ سال پیش درست روز ۱۳ فروردین بود 

چند ماهی از وقتی که فکر میکردیم پیروزی شکوهمندی نصیبمون شده میگذشت 

البته میدونید اگه فکر کنید خاندان ما جز افتخارکنندگان بودن 

اصلا هرکی همچین فکری کرده همین الان بزنه یه وبلاگ دیگه  

دوباره زدم جاده خاکی 

همه خانواده جمع شدن و واسه در کردن نحسی ۱۳ راهی دشت و دمن شدن 

تا ظهر کلی واسه خودشون تفریحات مجاز کردن و کیفور شدن 

ناهار را هم زدن تو رگ 

فکر نمیکنم جوجه خورده باشن آخه خاندان ما دل رحم هستن و دلشون نمیاد جوجه رو بخورن 

خیلی همت کنن مرغ بخورن 

بعد از ناهار هم یه چرتی زدن و بعد چای رو نوش جان نمودن 

من هرچی صبر کردم دیدم اینا خونه برو نیستن 

گفتم الانه که همه عزم برگشت کنند و این پدر و مادر ما در ترافیک گیر بیفتن 

پس راه چاره را در این دیدم که دیده به جهان بگشایم 

اینگونه شد که کورش تمدن در این روز تاریخی قدم رنجه فرمود و 

جهان رو به قدوم خودش مزین فرمود 

باشد که عالمیان از وجود ما بهره برند و مستفیض گردند از اینکه با ما در یک دوره زیسته اند 

 

 

پی درخواست نوشت:خواهشمند است گل نفرستید چون خراب میشه و پولتون هدر میره 

لطفا هدایا رو بصورت نقدی بفرستید تا ما بیشتر خوشحال بشیم 

اگه میخواید کم هدیه بدید همون بهتر که ندید 

  

پی تهدید نوشت:بنده اصلا اعتقادی به نحس بودن ندارم برعکس خود را آخر شانس میدانم و 

واسه همه خوش شانسی میارم پس الکی نیایید اینجا بگید نحسی و از این حرفا که قاطی میکنم.سنگین و رنگین بیایید تبریک بگید و عرض اردت کنید و هدیه خود را تقدیم کنید

 

 

پی بعد از سیزده بدر نوشت:امروز هلیا بانو حسابی بنده را شرمنده نمودند و یک تولد بصورت سورپرایز تدارک دیدند و اقوام هم در رو درواسی هدایایی رو دادند که عکس هایی از مراسم امروز به پیوست ارائه میشود تا خدای ناکرده فکر نکنید من خالی میبندم 

  

 

    

 

 

 

  

هدیه هلیا بانو

 

 

 

 

 

 

عیدتون مبارک

 

سال ۹۰ رو به همه دوستان عزیزم تبریک میگم  

امیدوارم چرخ زندگیتون به خوبی بچرخه و خدای نکرده لنگ نزنه 

سال ۹۰ رو تقدیم میکنم به عاد فردوسی پور بخاطر اینکه اونقدر  

تو کارش سماجت به خرج داد که بالاخره رسید به ۹۰  

  

  

   

  

شب عید که ما تا دیروقت مشغول جور کردن نقصان های سورو سات عید بودیم 

آخر شب هم دل رو زدیم به دریا و بعد ۱ سال از شرمندگی  

ماشین مبارک(ماشین خودم٬مبارک که اصلا معلوم نیست کجاست)درآمدم 

و تو کارواش یه صفایی بهش دادم٬اونم واسه تشکر داره خیلی تندتر از قبل میره 

خدا کنه این پلیسهای زحمتکش واسه من دچار زحمت نشن و قبض های خوشون رو کثیف نکنن  

 

ساعاتی قبل از سال تحویل از طرف کمیته امداد تشریف آوردن منزل ما و 

شام عیدمون رو آورده و کلی هم بهمون عیدی دادن و قرار شد مابقی عیدی رو 

هم حضوری در منزلشون از پدر دست و دلباز هلیا بانو بگیریم    

 سال تحویل هم با هلیا بانو خونه خودمون بودیم اینجوری بیشتر میپسندیم 

دوتایی کنار سفره هفت سین نشستیم البت چوب کبریت رو گذاشته بودیم لای 

پلکهامون که احیانا چشممون بسته نشه و از تحویل سال جا نمونیم 

در تمام لحظات قبل از سال تحویل بهنام عزیز از طریق پیامک حضور فعالی داشت  

که همینجا ازش تشکر میکنم و قبض موبایلم رو برای پرداخت میفرستم خدمتشون 

دوتایی قرآن خوندیم و تفالی زدیم به حافظ 

کلی دعا کردیم علی الخصوص واسه دوستان عزیز بلاگستان 

دوستانی که اکثرشون رو ندیدم ولی حضور فعالی در تمام لحظات زندگیم دارن و 

همشون برام عزیز هستن  

بعدش هم باقی مراسم و ردو بدل شدن هدایا 

 

روز اول عید٬اول رفتیم منزل پدر و مادرم تا برای خوردن آجیل و شکلات و ... بدن خود رو آماده کنیم  

تا ایشاا... وقتی مهمانی میرویم کم نیاریم و احیانا ریپ نزنیم 

 

لحظاتی پیش هم اولین گروه مهمانها که عمه محترم مان بودن و بصورت گروهی  

همراه فرزندان و نوه ها تشریف آورده بودن میدان نبرد رو ترک کردن  

تعدادشون اونقدر زیاد بود که همه جای خونه رو گشتم و از هرچیزی که میشد ازش 

بعنوان نشیمن استفاده کرد(حتی حلب روغن)رو آوردم بازم کم آوردم 

نتیجه نبرد هم اصلا رضایت بخش نبود 

اونا پیروز شدن٬هم خوردن هم بردن  

 

پی عذر نوشت:واسه بدون جواب موندن کامنت های پست قبل از دوستان عذرخواهی میکنم 

شاید این پست هم به عاقبت پست قبل دچار بشه.بالاخره عیده دیگه شاید سفری هم بریم  

خدا رو چه دیدید