سفر به شهر میرزا

 

پیش نوشت:دوستان عزیز چند وقتی(نمیدونم چقدر باشه یکماه شایدم کمتر یا بیشتر)دسترسی به اینترنت با هرنوع سرعتی حتی در حد موتور  سه چرخه های قدیمی رو ندارم.ما را ببخشایید و بیامرزید و حلالمون کنید،باشد که از دعاهای خیر شما بزرگواران٬عمو اینترنت حوالی ما آفتابی شود اونموقع من خفتش میکنم و به راحتی نمیزارم بره.به هرحال حواستون باشه بچه مچه ها نیان اینجا رو انگولک کنن و تن ما رو تو قبر نلرزونن

 

چهارشنبه صبح سر کار بودم

تو فکرو خیالم حسابی سرخوش بودم که آخر هفته ست و جمعه میتونم حسابی بخوابم

تازه به برکت دین پر معصوممون یکشنبه هم تعطیل بود

باز هم به برکت رقص و پایکوبیه مجازی که  در مراسم همون عزیزان خط بالایی انجام میشه و

خستگی مفرطی که از این جشنها حاصل میشه ما ایرونی ها چیزی رو ابداع کردیم

به اسم بین التعطیلین

در این روزها بخورید و بخوابید و بنوشید و بیاسایید،باشد که محشور شوید در کنار محبوبتان

باز زدم به جاده شوسه

تو همین توهمات بودم که کیامهر زنگ زد

بعد از تیکه پاره کردن تعداد قابل توجهی تعارف و تیکه،کیا گفت بریم مسافرت؟

منم موندم تو رودرواسی و گفتم بریم(لعنت بر دهانی که بی موقع باز بشه،همیشه که قالب پنیر نیست بیفته بعضی وقتا استراحته که به فنا میره)

گفتم کجا بریم؟

گفت درباره ش صحبت میکنیم 

 

هنوز تو  توهم این مکالمه و بلایی که سر خوابم اومده،بودم که هلیا بانو زنگ زد

هلیا بانو گفت نظر مهربان بانو اینه که بریم اصفهان  

چند دقیقه بعد زنگ زد گفت بریم کهکیلویه و بویر...(یادم رفت اسم کوچیکش رو) 

هنوز تو نقشه اینجا رو پیدا نکرده بودم که دوباره گوشیم زنگ خورد و گفت بریم ابیانه 

منم حرف گوش کن،هرچی میگفت میگفتم چششششششششششششم 

هنوز نتونسته بودم این شهرها رو تو ذهنم حلاجی کنم که زنگ زد و 

گفت مهربان میگه بریم دبی 

چشمام داشت میزد بیرون 

آخه تو این تعطیلی بلیط اون بلاد کفر گیر نمیاد که 

گفت مهربان قیمتش رو هم گرفته میگه....تومان 

بابام جان این که پول آب معدنیه الکل دار هواپیما هم نمیشه 

 

خلاصه سرتان را درد نیارم تا فردا عصر که ما روانه منزل کیا شدیم 100 تا شهر عوض کردیم 

وقتی رسیدیم خونه شون گفتم مثل بچه آدم بیایید بشینید،هرکی هرجا رو دوست داره با دلیل بگه بعد رای میگیریم  

مهربان بانو که سوزنش رو اصفهان گیر کرده بود واسه همین ایشون رو زیاد جدی نگرفتیم  

کیا هم که اصولا روی حرف بانو حرف نمیزنه،البته اینبار میگفت من دلم هوای دریا کرده 

یه جورایی هوس آبتنی کرده بود.براش فرق نمیکرد اگه هتل اصفهان استخر و جکوزی داشت میشد جای دریا بهش قالب کرد  

هلیا هم دنبال جاهای رمانتیک بود مثل جنگل و دشت و دمن.حالا این مکان میتونست همون پارک کوچیک جلوی خونه کیا اینا باشه یا دور 4 تا گلدونی که گوشه خونه شون بود  

تو اینا از همه منطقی تر من بودم.چرا اونجوری نگاه میکنید؟یه بار هم که شکسته نفسی رو کنار گذاشتم شما گیر دادید ؟ 

هر پیشنهادی میرسید سریعا فاصله اون شهر را تا خودمون از رو سررسید پیدا میکردم و اگه باهاش حال نمیکردم با یه بهونه و دلیلی بدون هیچ گونه عوارضی کنسلش میکردم 

دیدم از همه جا بهتر گیلانه 

هم دریا داره،هم جنگل و هم جای تاریخی که بشه به اسم اصفهان به بعضیا قالبش کرد 

مهربان بانو بنده خدا تا نزدیکی های رشت فکر میکرد داریم میریم اصفهان.تو تاریکیه هوا امامزاده هاشم رو بجای منار جنبون انداختیم و روخانه سپید رود رو هم جایگزین زاینده رود خشکیده نمودیم 

 

من کلا و علی الخصوص تو این مسافرت بسیار دموکراتیک  عمل میکردم 

هر جا میخواستیم بریم به شور میزاشتیم،همه پیشنهاداتشون رو ارائه میکردن و  

در نهایت و بعد از رای گیری من هرآنچه صلاح میدونستم عمل میکردم   

از آنجایی که بنده آدم کم رویی هستم باز هم آوردن ماشین و 

بازی کردن نقش راننده به من واگذار شد  

نتیجه مهمی که از این مسافرت بدست آمد این بود که کیا باید رژیم سختی رو بگیره تا دفعه بعد بتونه تو ماشین جا بشه آخه در مدت کوتاهی که ایشون رانندگی کردن،شکم مبارکشون به شدت دست و پاگیر و بهتر بگم فرمونگیر بود و یکی دوباری فرمون توسط شکمشون قفل شد و نزدیک بود بریم ته دره 

 

البته مهربان بانو هم مثل من خیلی به نظر بقیه احترام میزاشتن.کلا انگار غیر ایشون کسی تو ماشین نبود.هرچی آهنگ چرت و پرت بود باید همه گوش میدادیم ولی اگه ما یه آهنگی میخواستیم که ایشون نمیپسندیدن اونقدر تو سرمون میزد که این چه سلیقه ایه و... تا ما هم عطای آهنگ رو به لقایش ببخشیم 

 

هرچی طرح ریختیم که این دو روز رو بریم خونه یکی از دوستان وبلاگی تا در هزینه ها صرفه جویی بشه نشد.دوستان زرنگتر از ما بودن 

اون از بهنام که در خونه شون رو با وجود اینکه خونه بودن باز نکرد و بعدش کلی خالی بندی کرد برامون و در یک حادثه ساختگی کل اقوامشون رو به کشتن داد

اون از...که ...             ولش کن نگم سنگین ترم.باشد تا جبران کنیم در همین دنیا  

دریا بسیار خوب بود،به برکت سال تلاش مضاعف همشهریان گیلانی دریا را پر از آب کرده بودن،دستشون درد نکنه  

میگن رو حرف بانوان محترم زیاد نمیشه حساب کرد الکی نیست دیگه(البته ببخشیدا،شما جدی نگیرید)هلیا بانو بهمون گفت با حیال راحت برید تو آب.من یه کرمی دارم که معجزه میکنه،هر نوع سوختگی رو  در هرجایی درمون میکنه. 

روز اولی که رفتیم دریا باز من جانب احتیاط رو رعایت کردم و مقداری کرم ضد آفتاب از بانوان محترمه کش رفتم و صورتم را آغشته کردم به آن ولی از بقیه اعضای بدن غافل شدم.

چشمتون روز بد نبینه،بعد دو روز شنا،چنان بلایی سرمان آمد که اون سرش ناپیدا 

بعد چند روز هنوز نتونستم در هنگام خواب طوری قرار بگیرم که کمر و سایر نواحی پشتانی ام با زمین ارتباط برقرار کنه 

 

جونم براتون بگه روز جمعه رفتیم امامزاده ابراهیم واقع در شفت 

نمیدونم رفتید یا نه،جای بسیار خوبیه فقط نباید روز تعطیل برید.من 10 باری رفتم و بسیار عالی بوده.تو راه کلی از اونجا تعریف کردم ولی وقتی رسیدیم اونجا و اون ترافیک وحشتناک رو بخاطر روز تعطیلی دیدم بخاطر اینکه مورد عنایت کیا قرار نگیرم چند دقیقه ای از نظرها محو شدم.  

بار اولی که با هلیا بانو رفته بودیم کنار یه آبشار کوچیک نشسته بودیم(حدود 8 سال قبل) اینبار که رفتم دیدم یه پلاکارد اونجا زدن که به قتلگاه خوش آمدید(حیف شد یادم رفت عکس بگیرم) آخه رفتن به قتلگاه که خوش آمد گویی نمیخواد 

با بلوک سیمانی اتاقکی درست کرده بودن و ار مردم پول میگرفتن تا از آب قتلگاه بعنوان تبرک ببرند،یه جایی هم درست کرده بودن بعنوان روشن کردن شمع و شمع قتلگاه میفروختن  

من موندم چرا تو این چند صد سال نفهمیده بودن مرحوم کجا به قتل رسیده حالا یه دفعه کشف کردن؟نمیگن باید زودتر اطلاع رسانی کنن؟من خودم یه بار اونجا نشسته بودم،اگه کسی من رو میکشت کی جواب خانواده ام رو میداد؟حالا پای من رو بعنوان قاتل وسط نکشن شانس آوردم  

به نظرم دفعه بعد که برم اونجا یه پاساژ زدن به این بزرگی و سر درش نوشتن:پاساژ قتلگاه  

اجناسی هم که بفروش میرسه عبارت است از:لواشک و مربای قتلگاه،قلیون قتلگاه در طعمهای مختلف،گل سر قتلگاه،آخرین ورژن فیلم دزدان دریای کارائیب قتلگاه،لباس مجلسی قتلگاه،سوالات سال بعد کنکور،لپ تاپ مارک ghatlle،دعای از قتل گذشته قتلگاه،دمپایی پاره،روحی شکسته، سماور سوراخ 

  

فکر کنم اگه خدا قبول کنه این سفر آخر من با کیا بود،به دلایل زیر: 

 

۱- 

ایشون به هیچ وجه من الوجوه حاضر نیست اون ابوقراضه(سالی) را برای سفر جل کنه   

۲- 

ایشان وقتی میخوابد که من بیدار میشم و بالعکس.کلا یه جورایی مشکوکه این بچه   

۳- 

من سرجمع با جمیع مخلفات،خودم رو بکشم میشم 50 کیلو.کیا حداقل 2 برابر من وزن داره.حالا شما تصور کنید غذا رو بیارن سر سفره.این سفره غذا برای من در حکم سونا میمونه وبرای وزنم خطرناک .چون اگه یکم دیگه وزنم کم بشه در مواقع باد شدید نمیتونم از خونه بیرون بیام   

۴- 

ایشون وضعشون خوبه و ما فقیر و فقرا رو درک نمیکنن.من کنار خیابون هم میتونم شب رو به روز برسونم و بالعکس ولی ایشون به کمتر از هتل با یه گونی ستاره راضی نمیشن   

۵- 

همونطوری که از اسم وبلاگ فرد مورد نظر مشخصه ایشون کلا جوگیر هستن .رفته بود تو آب،کله رو انداخته بود پایین و میرفت جلو.فکر میکنم از شوق اناث اونور آبی بود آحه نه اینکه چشماشون خیلی قویه از اون فاصله هم میدیدشون.به هرجال من نمیتونم جواب خانواده اش رو بدم  

۶- 

آدم با یکی مسافرت میره که اگه خدای نکرده بعلت پاره ای از مسائل مترقبه و غیر مترقه به لباس همسفرش احتیاج پیدا کرد بتونه ازش قرض بگیره.حالا به نظر شما وقتی سایز ایشون 3 ایکس لارجه و من اسمال،چه باید بکنیم؟؟؟؟؟!!!!  

۷- 

بزار یه جمله معروف از مهربان بانو بگم: 

کیا دیگه گندش رو درآوردی با این عکس گرفتنت 

این حالت رو در نظر بگیرید که من لب پرتگاه دارم سقوط میکنم و دارم کمک میخوام یا دارم تو دریا غرق میشم.ایشون میگه وایستا یه عکس تو این حالت ازت بگیرم بعد میام.ما هم در این وضعیت بغرنج باید براشون فیگورهای اخلاقی و غیر اخلاقی بگیریم 

 

۸- 

پاشید برید خونه تون دیگه.اینم شد کار؟من پشت سر کیا حرف بزنم،شما بیایید بخندید؟والا با این خواننده هامون 

 

کیا میدونم ناراحت نمیشی میگما(اگه میخواستی ناراحت هم نشی با این جمله شدی)  

 

نظرات 90 + ارسال نظر
نیکا یکشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:18 ب.ظ

بسیار عالی بود.
نوشته هاتون هرگونه افسردگی رو با هر درجه و وضع وخامت کاملا درمان میکنه تازه موقتی هم نه دائم.درمورد سرطان هم شاید جواب بده هنو دقیق بررسی نکردم

پتی و متی یکشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:29 ب.ظ http://www.patiomati.blogfa.com

سلام!
خیلی وبلاگ خوبی داری!
بسی حال کردم!
حتما پیش ما هم بیا

وکیل الرعایا یکشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:49 ب.ظ http://razeman.blogsky.com

بابا خوش به حالتون که با این اوضاع فقر و نداری تون لااقل یه مسافرت میرید !!! هر چند که بعدا ممکنه برای چند هفته آذوقه نداشته باشید !!! ما اگه با این وضع بریم مسافرت ، تو همون مسافرت تلف میشیم !!! همین الان پیشنهاد یک تور یک روزه بهم شد ، چون مواد مغذی سفر نداشتم ، به دروغ گفتم: ای وای چه بد شد به خدا !!! مهمون دارم اون روز ...!!!

بهنام یکشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:08 ب.ظ http://www.delnevesht2011.blogfa.com

سلام علیکم
سالگرد ازدواجتون رو دوباره تبریک میگم! و همون آرزوهای قبلی رو که بهت گفتم براتون دارم!!!! خب چیه؟! یعنی میگی دوباره اونهمه آرزو رو اینجا بنویسم؟!

میگم چه حالی میده یکی از آدم دفاع کنه هاااا! دستت درد نکنه آناهیتای عزیزم! خیلی چسبید واقعآ!!!


سحر یکشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:28 ب.ظ http://acnc.mihanblog.com/

سلام ..
اول اون عذر نوشتت : شما وقتی اینترنتت براه بود میدیدیم برا دوستان هستی و واسه ما ..! دیگه حالا که ..!
ولش ..
خوب ایشالا همیشه به سفر ..
سرتون گرفت یه سری هم توی سفرای آیندتون مشهد بیان ! امام رضا طلبیده ...!

سحر یکشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:30 ب.ظ http://acnc.mihanblog.com/

واسه آقای کیا مهر هم عرض ارادت !
همیشه میگفتم چرا اسم وبشون جوگیریات هست ..پس این بوده جریانش ..!!

سپیده یکشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:25 ب.ظ http://setaresepideashk.persianblog.ir

مشخصه که خیلی خوش گذشته ... سوختگی پوست که خوراک تابستونه چرا ناراحتید بذارید پوستها بریزه اونوقت از برنزه گی اش لذت میبرید نه از هلیا بپرس !

زود برگردید به دنیای مجازی جاتونو هیچکس نمیتونه پر کنه

افروز دوشنبه 3 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:00 ب.ظ

سلام مثل همیشه عالی بود مهندس نمی دانم اگه شما و پستهاتون و سوژه هاتون نبودن ما باید چه می کردیم؟
همیشه دوستی هاتون پایدار و لبهاتون خندون باشه

فاطمه (شمیم یار دوشنبه 3 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:54 ب.ظ

سلامممم کوروش خان
میگم چرا اینجا آیکون جیغ بنفش نداره خوب
اون وسط فقط کامنت مارو جواب ندادی دست گلتون درد نکنه(آیکون جیغ و از این حرفا)

آرزو دوشنبه 3 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:27 ب.ظ http://anahita718.persianblog.ir/

بابا طرف شما کافی نت کشف نشده؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!

حبیب سه‌شنبه 4 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:42 ق.ظ http://artooni.blogsky.com

سلام بیزحمت یک زنگ به من بزن
۰۹۳۵۴۱۳۷۸۹۴

شیوا سه‌شنبه 4 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:36 ق.ظ http://shiva.blogsky.com

بهتر بود بهشون می گفتی اول بیاین یه چرت بخوابیم تا بتونیم درست تصمیم بگیذیم بعد از 2-3 ساعت خواب که بیدار میشدن می گفتی از این خمیازه تا اون خمیازه فرجه دوباره می خوابیدین و همینجوری ادامه میدادین تا تعطیلی تموم شه البته می تونستی تو آبمیوه شونم دیازپام بریزی

حبیب سه‌شنبه 4 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:15 ب.ظ http://artooni.blogsky.com

سلام آقا دستور به نحو احسنت اجرا شد

منتظر اعلام محل مراسم هستم

مامانگار چهارشنبه 5 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:28 ق.ظ

سلام کورش عزیز..
...خیییلی خوب نوشتید....ممنون...
...حیف شد که سفر به این خوبی ختم شد به بیماری مادربزرگ کیا..و حالا هم که متاسفانه فوت شدند....
...روحش شاد...

حبیب چهارشنبه 5 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:56 ق.ظ http://artooni.blogsky.com

بچه ها مراسم ختم مادر بزرگ کیامهر دوشنبه برگزار میشه که شنبه اعلام میکنیم کجا برگزار میشه

مرسی

خورشید چهارشنبه 5 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:10 ب.ظ http://khorshidejonoob1.blogfa.com

سلام
این همه به اصطلاح غر زدن یعنی اینکه خوش گذشته حسابی بهتون ...
ایشااا... همیشه خوش باشین ...

زلال چهارشنبه 5 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:48 ب.ظ http://so-simple.persianblog.ir

آآخ که دلم چقدر هوای دریا رو کرده اصفهان از اون جاهایی که هیچوقت دلم براش تنگ نمیشه!
راستی کوروش کبیر شما چند سالتونه؟؟؟

ناهید پنج‌شنبه 6 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:03 ق.ظ http://www.nahid2369.blogfa.com

واقعا خسته نباشید
خستگی این سفرتون تو تن من که موند

مــانـے ! پنج‌شنبه 6 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:24 ب.ظ http://foshar.blogfa.com/

پس حسابی بهتون خوش گذشته !!
خیلی خوب ! ما که حسود نیستیم ...
منم مسافرت !
البته فقط با رفقا !

حمید پنج‌شنبه 6 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:40 ب.ظ http://www.abrechandzelee.blogsky.com/

طفلک ناصرخسرو هفت سال دنیارو چرخید یه سفرنامه نقلی بیشتر ننوشت! (آیکون "یکی که یه صبح تا غروب طول کشیده سفرنامه کورشو بخونه در نوبت چشم پزشکی!")...ببخشید نوبتم رسید! بقیه کامنتو بعدا میذارم! (آیکون "بعدا گذاشتن!")...

تیراژه جمعه 7 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:49 ب.ظ http://tirajehnote.blogfa.com

سلام کوروش خان
تولد هلیا بانو مبارک
بهترین لحظه ها رو برای شما دو عزیز آرزو دارم
شاد باشید.

کوالا جمعه 7 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:47 ب.ظ

سلااااااااااااااااااااام

تولد هلیا بانو مبارکککککککککککککککککککک

هاله بانو شنبه 8 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:11 ق.ظ http://halehsadeghi.blogsky.com/

سلام جناب تمدن
فکر کنم فهمیدم چرا بی اینترنت شدید
احتمالا به دلیل اسباب کشی و این که دیگه همسایتون اینترنت وایر لس نداره و یا داره و شما رمزش رو ندارید

بهنام شنبه 8 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:14 ق.ظ http://www.delnevesht2011.blogfa.com

خدایا بی اینترنتی بد دردیه تو رو به خودت قسم هیچ مسلمونی رو بی اینترنت نکن! الهی آمیییییییییییییییین!
راستی سلااااااااااااااااااام!

حدیث شنبه 8 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:25 ق.ظ http://khatkhatihayman.blogfa.com

سلام آقا کوروش
گزارش جالبی بود از سفرتون..
ایشاا.. همیشه به خوشی..
آخ آخ اون قسمت سوختگی رو کاملا میتونم درکتون کنم چون این بلا سر منم اومد تو مسافرت اخیرمون..

آوا شنبه 8 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:57 ب.ظ

وای ی ی ی ی چه سفرنامهء
باحالی بود.....خیلی خوب
توصیف فرمودین.نمرتون
بیسته........مثل
همیشه......
یاحق...

یلدا نگار یکشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:30 ب.ظ http://yaldanegar.persianblog.ir/

پس چرا من ندیدمتون..من تو دریا اب ریخته بودماا..امیدوارم تو دیارم بهتون خوش گذشته باشه..

یلدا نگار یکشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:34 ب.ظ http://yaldanegar.persianblog.ir/

امام زاده ابراهیم خیلی قشنگه ولی با اینکه تو استانمه من 2 بار رفتم..جمعه هم نباید رفت..سفرنامه بسیار زیبایی بود یعنی یکم که نه خیلی بیشتر از بسیار جالب بود

سپیده دوشنبه 10 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:54 ب.ظ http://setaresepideashk.persianblog.ir

تولد هلیا جون مبارک انشاا... که صد ساله بشن و تا همیشه در کنار هم با خوشبختی وسلامتی زندگی کنید

عسل دوشنبه 10 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:06 ب.ظ http://www.bipardeh.blogfa.com

هه !
خوبه که !
سفر زورکی !
به ما هم سر بزن !٬
تواب داره بخدا ...

تلاش سه‌شنبه 11 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:58 ب.ظ

سلام..
انگاری جدی جدی کم کار شدید..
دلمون واسه پست های زیبا تون تنگ شده..
لطفا آپ بفرمائئیید..

سوگل چهارشنبه 12 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:44 ق.ظ http://sogooool.persianblog.ir/

سلام

خیلی خوب نوشتین

مثل همیشه

ایشالا همیشه بهتون خوش بگذره

گل گل گل

ترانه چهارشنبه 12 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:42 ب.ظ http://kiddi.blogsky.com

چه سفر پر ماجرایی بوده براتون ... دلتون همیشه شاد ...

رهگذر چهارشنبه 12 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:26 ب.ظ http://mario22.blogfa.com/

ممنون بابت تبریک تولد!!
من 100 سالم بشه که تو دیگه فسیل شدی!! من فکر می کردم خودم امید به زندگیم بالاس!!!
کیک هم هر وقت اون اتفاق مهمه افتاد بهت می دم!!! تولد که مهم نیست!!!!

حبیب چهارشنبه 12 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:34 ب.ظ http://artooni.blogsky.com


حاجی سلام کجایی بابا

بیا چند تا سوتی دیگه گرفتم ببین و بخند حالشو ببر

بهنام چهارشنبه 12 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:35 ب.ظ http://www.delnevesht2011.blogfa.com

سلاااام داااااش خوبی؟
آقا من که میدونم اینترنت داری این قایم موشک بازی ها چیه؟! خب بنویس دیگههههههه

پونه پنج‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:16 ب.ظ http://jojo-bijor.mihanblog.com

ما(ریحانه) جمعه 14 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:52 ق.ظ http://ghahvespreso.persianblog.ir

شما هنوز نتت درست نشده؟؟؟؟؟

سایه سپید جمعه 14 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:34 ب.ظ http://khateratEgahBgah.persianblog.ir

سلام...چطوری مهندس؟!
به به همیشه به سفر و شادی و ......

اما من یکی جای کیامهر بودم دیگه با شمای زیر آب زن سفر نمی رفتم

نیمه جدی جمعه 14 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:10 ب.ظ http://nimejedi.blogsky.com

سلام.
پس کجایین شما؟ دلتنگیم ها!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد